القاب تابناك حضرت ابوالفضل العباس (ع)
القاب تابناك حضرت ابوالفضل العباس (ع)
1. قمر بنى هاشم : بهره مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ساز اين لقب است.
2. باب الحوائج : كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته هايش را برآورده مىسازد.
3. طيار : بيانگر مقام و عظمت حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.
4. الشهيد : شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ساز اين لقب است
5. سقا : دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت آور آبرسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.
6. عبد صالح : لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام عليك ايها العبد الصالح.? سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.
7. سپه سالار: صاحب لواء يا سپه سالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.
8. پرچمدار و علمدار: يادآور دلاوى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.
9. ابوقربه (صاحب مشك)، عميد (ياور دين خدا)، سفير (نماينده حجت خدا)، صابر (شكيبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و … از ديگر لقبهاى ابوالفضل است
در آيينة القاب
نام اين فرزند رشيد اميرالمؤمنين «عباس» بود، چون شيرآسا حمله ميكرد و دلير بود و در ميدانهاي نبرد، همچون شيري خشمگين بود كه ترس در دل دشمن ميريخت و فريادهاي حماسياش لرزه بر اندام حريفان ميافكند.
كُنيه اش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به اين جهت كه فضل، نام پسر او بود، هم به اين جهت كه در واقع نيز، پدر فضيلت بود و فضل و نيكي زادة او و مولود سرشت پاكش و پروردة دست كريمش بود.
او را «ابوالقِربه» (پدر مشك) هم ميگفتند به خاطر مشكِ آبي كه به دوش ميگرفت و از كودكي ميان بني هاشم سقّايي ميكرد «سقّا» لقب ديگر اين بزرگ مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص درسفر كربلا،
لقب ديگرش «قمر بني هاشم» بود. در ميان بني هاشم زيباترين و جذابترين چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار ميدرخشيد.
او با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان رفيعش قبله گاه حاجات است و توسّل به آن حضرت، برآورندة نياز محتاجان و دردمندان است. «مواسي» از لقبهاي ديگر اوست و اشاره به مواسات و ازخود گذشتگي و فدا شدن او در راه برادرش امام حسين(ع) دارد.
براي عباس بن علي(ع) شانزده لقب شمرده اند كه هريك، جلوه اي از روح بلند و عظمت او را نشان ميدهد.
در حادثة عاشورا و در آن شب موعود و خدايي هم، محافظت و پاسداري از خيمه هاي حسيني را بر عهده داشت و نگهبان حريم و حرم امامت بود.
و چه زيبا اين روح مواسات و ايثار، در اوج تشنگي در شطِّ فرات، در اين شعرها ترسيم شده است:
كربلا كعبة عشق است و من اندر احرام شد در اين قبلهء عشّاق، دو تا تقصيرم
دست من خورد به آبي كه نصيب تو نشد چشم من داد از ان آبِ روان، تصويرم
بايد اين ديده و اين دست دهم قرباني تا كه تكميل شود حجّ من و تقديرم
از بزرگترين فضيلتها و عبادتهاي وي، نصرت و ياري پسر پيامبر و حمايت ازفرزندان زهراي اطهر و سيراب كردن كودكان تشنة اباعبدالله الحسين(ع) بود و فدا كردنِ جانِ عزيز در اين راه پاك.
روز عاشورا «مارد بن صديق» كه از فرماندهان قوي هيكل و بلند قامت سپاه يزيد بود و تنها با دلاوراني همسان و همشأن خود مي جنگيد، آمادة نبرد شده غرق در سلاح و سوار بر اسبي قرمز رنگ به جنگ عباس بن علي آمد.
پيش از پيكار، به خاطر اين كه برعباس ترحّم كرده باشد از او خواست كه شمشير برزمين افكند و تسليم شود. رجزها خواند و غرّشها كرد. امّا عباس پاسخ او را در سخن و رجزخواني داد و ملاحت و شجاعت خود را ميراثي افتخارآفرين از خاندان نبوّت شمرد و از رشادتها و قهرمانيهاي خود در عرصه هاي رزم سخن گفت و از اين كه: باكي نداريم، پدرم علي بن ابيطالب همواره در ميدانهاي نبرد بود و هرگز پشت به دشمن نكرد، ما نيز توكّلمان بر خداست و… ناگهان در حمله اي غافلگيرانه خود را به «مارد» رساند و با تكاني شديد، نيزة او را از دستش گرفت و او را بر زمين افكند و با همان نيزه، ضربتي بر او وارد آورد. سپاه كوفه خواستند مداخله كرده، او را نجات دهند. عباس پيشدستي كرد و همچون عقابي سريع بر پشت اسبِ «مارد» نشست و غلامي را كه به كمك «مارد» آمد بود به خاك افكند.
شمر و عدّهاي از فرماندهان به قصد تلافي اين شكست به سوي عباس حمله ور شدند تا «مارد» را از مهلكه بيرون برند. عباس بر سرعت خود افزود و پيش از آنان خود را به«مارد» رساند و او را به هلاكت رساند و در نبردي با يزيديان مهاجم، تعدادي را كشت. رزم آوري و سرعت عمل و تحرّك بجا در ميدان جنگ، سبب شد كه عباس، دشمن و حريف را بشكند و خود پيروز شود.
وجود اباالفضل(ع) در سپاه حسين بن علي(ع) هم ماية هراس دشمن بود، هم براي ياران امام و خانوادة او و كودكاني كه در آن موقعيّتِ سخت در محاصرة يك صحرا پر از دشمن قرار گرفته بودند، قوّت قلب و اطمينان خاطر بود. تا عباس بود كودكان و بانوان حريم امامت آسوده ميخوابيدند و نگراني نداشتند، چون نگهباني مثل اباالفضل بيدار بود و پاسداري ميداد.
قم جواد محدّثي
سيماي اباالفضل(ع)
هم چهرة عباس زيبا بود، هم اخلاق و روحيّاتش. ظاهر و باطن عباس نوراني بود و چشمگير و پرجاذبه. ظاهرش هم آيينة باطنش بود. سيماي پر فروغ و تابنده اش او را همچون ماه، درخشان نشان ميداد و در ميان بني هاشم، كه همه ستارگانِ.
وقتي سوار بر اسب ميشد، به خاطر قامت كشيده اش پاهايش به زمين ميرسيد و چون پاي در ركاب اسب مينهاد، زانوانش به گوشهاي اسب ميرسيد. شجاعت و سلحشوري را از پدر به ارث برده بود و در كرامت و بزرگواري و عزّت نفس و جاذبة سيما و رفتار، يادگاري از همة عظمتها و جاذبه هاي بني هاشم بود. بر پيشاني اش علامت سجود نمايان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاكساري در برابر «اللّه» حكايت ميكرد. مبارزي بود خدا دوست و سلحشوري آشنا با راز و نيازهاي شبانه.
اين سردار رشيد و شهيد، علاوه بر آن كه خود به لحاظ قرب و منزلتي كه نزد پروردگار دارد در قيامت از مقام شفاعت برخوردار است، وسيلة شفاعت حضرت زهرا نيز خواهد بود. در روايت است: در روز رستاخيز، آنگاه كه كار سخت و دشوار گردد، پيامبر خدا، حضرت علي را نزد فاطمه خواهد فرستاد تا درجايگاه شفاعت حاضر شود. اميرمؤمنان به فاطمه ميگويد: از اسباب شفاعت چه نزد خود داري و براي امروز كه روز بيتابي و نيازمندي است چه ذخيره كرده اي؟ فاطمة زهرا ميگويد: يا علي، براي اين جايگاه، دستهاي بريدة فرزندم عباس بس است.