مدیریت حوزه علمیه خواهران استان بوشهر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • . قال امیرالمومنین علیه السلام: خداوند روزه را واجب كرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید. نهج البلاغه، حكمت 252

محکومیت هتک حرمت به حرم حضرت زینب(س)

01 مرداد 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر

بسم الله الرحمن الرحیم
یا بقیه الله آجرک الله
هم کیشان آنان که درب خانه وحی و پهلوی دختر عصمت را شکستند و دستهای قرآن ناطق را بستند و بر اسب های تازه نفس نعل نو زده و حرمت خاندان پیامبر را نقض کردند و از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام سیلی و سنگ زدند و معجر کشیدند و در برابر « ما رأیت إلا جمیلا» لب گزیدند و پایه های حکومتشان لرزید؛

...

این بار نیز در توطئه ای جدید و بغضی آشکار از فریادهای علی گونه شیرزن کربلا، دختر ولایت و خواهر امامت دست به بی حرمتی زده و قلب امام زمان (عج) و شیعه را به درد آوردند و بار دیگر نشان دادند دنبال روی کسانی هستند که برای نابودی دین خدا از هیچ بی حرمتی دریغ نخواهند کرد. از این رو مدیریت حوزه علمیه خواهران استان بوشهر ضمن عرض تسلیت به پیشگاه مقدس بقیه الله اعظم ارواحنا فداه و هم دردی با تمام آزادگانی که به واسطه این بی حرمتی قلبشان به درد آمده است؛ این عمل زشت و سفاکانه سلفی ها در سوریه را محکوم نموده و خواستار بیداری جامعه اسلامی و مقابله و واکنش سریع برای جلوگیری از این همه بی حرمتی می باشد.
 8 نظر
نظر از: گل نرگس [عضو] 
  • زمهرير
  • بكاء
  • نگين آفرينش
  • سرير
  • نور الهدی
  • فدک
  • سخن عشق

أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ،
سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده،

1397/07/24 @ 08:28
نظر از: گل نرگس [عضو] 
  • زمهرير
  • بكاء
  • نگين آفرينش
  • سرير
  • نور الهدی
  • فدک
  • سخن عشق

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین،
سلام بر آن مدافعِ بى یاور،

1397/07/23 @ 09:44
نظر از: زكي زاده [عضو] 
  • مائده

یا حسین !
آن روز که ازگلوی تو خون می ریخت
خون از رگ آفتاب، گلگون می ریخت
این خون خدا بود که ازرگ رگ تو
با جوشش عشق بیرون می ریخت
شهادت آقا سید الشهدا و هفتاد ودو لاله سرخ دشت کربلا تسلیت باد

………………………………………………………………………………………………….
http://maedeh.kowsarblog.ir/

1397/06/29 @ 11:14
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو] 
  • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
  • خاطرات خاکی
  • وصیت عشاق
  • یا زینب کبری
5 stars

سلام احسنت

1397/05/18 @ 07:38
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو] 
  • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
  • خاطرات خاکی
  • وصیت عشاق
  • یا زینب کبری
5 stars

سلام احسنت

1397/02/30 @ 20:49
نظر از: عابدی [عضو] 
  • زینبیه ایوان

آیا درس خواندن در عصر حاضر برای ما واجب عینی است؟
شاید همه این حدیث شریف را از وجود مبارک پیامبر خدا (ص) شنیده باشید که فرمودند طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه؛ طلب علم، درس خواندن و آگاهی پیدا کردن بر هر زن و مرد مسلمان واجب است اما این وجوب، وجوب کفایی است، واجب عینی نیست، یعنی دانش­‌هایی که برای رفع نیاز جامعه اسلامی لازم است، به تعداد و مقداری که این نیاز مرتفع بشود، باید افرادی که دارای شرایط هستند، بروند یاد بگیرند، اما واجب عینی نیست. مگر در موارد استثنایی که ممکن است دانشی بر یکسری افراد خاصی واجب شود، اما به طور کلی درس خواندن واجب کفایی است.

1396/10/17 @ 08:36
نظر از: گل نرگس [عضو] 
  • زمهرير
  • بكاء
  • نگين آفرينش
  • سرير
  • نور الهدی
  • فدک
  • سخن عشق

اجرکم عند الله
اللهم صل علی محمد وآل محمد

1396/10/10 @ 15:47
نظر از: عابدی [عضو] 
  • زینبیه ایوان
5 stars

**حسین(ع) صدا می زند: بیا

خوب گوش کن!
صدای قدم ها؛
صدای سایش کفش ها بر سینه جاده ها؛
کسی می گوید بیا!
چند روز است که در راهی و باز هم خسته نمی شوی.
چون تو خوب این صدا را می شناسی.
صدای حسین را که بی وقفه می گوید بیا بیا بیا…

1396/08/07 @ 08:16


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

نشست معاون پژوهش مدیریت استان بوشهر با اساتید داور تحقیقات پایانی

29 تیر 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر

به بیان معاون پژوهش مدیریت حوزه علمیه خواهران استان بوشهر این نشست با هدف آشنایی با آیین نامه جدید تحقیقات پایانی، آیین و مقررات پایان نامه های سطح 3، شناسایی اساتید داور جدید و همچنین شیوه نگارش و تدوین تحقیقات پایانی برگزار گردید.

 1 نظر
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو] 
  • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
  • خاطرات خاکی
  • وصیت عشاق
  • یا زینب کبری
5 stars

سلام خداقوت

1397/05/18 @ 07:38


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

معارفه مدیر موسسه آموزش عالی سطح3 معصومیه (س) با حضور آیت الله صفائی بوشهری

29 تیر 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


این معارفه با حضور آیت الله غلامعلی صفائی بوشهری نماینده محترم ولی فقیه در استان و امام جمعه شهر بوشهر، حجت الاسلام جمالی مدیر حوزه علمیه خواهران استان بوشهر، مدیر ساماندهی و نظارت، مدیر مدرسه علمیه الزهراء(س) در دفتر نماینده محترم ملی فقیه در استان برگزار گردید.

...


در این جلسه آیت الله صفائی بوشهری ضمن تبریک حلول ماه مبارک رمضان و تشکر و قدردانی از زحمات مسئولین مدیریت حوزه استان و مدارس بوشهر بیان داشتند: در حال حاضر یکی از مهمترین دغدغه های ما تکمیل زیرساختها با تمام استانداردهای لازم می باشد که به حول و قوه الهی در سالهای آینده شاهد اتمام آنها خواهیم بود.
وی اضافه کردند: افزایش جذب خواهران و آموزش و پرورش آنها در حوزه های علمیه به همراه ارتقاء سطح آموزشی و علمی در مقاطع مختلف بویژه سطح3 از دیگر دغدغه های حوزه های علمیه خواهران این استان می باشد.
نماینده محترم ولی فقیه در استان با اشاره به تربیت اساتید مجرب خواهر در استان اظهار داشتند: گسترش فضای آموزشی باید همراه با تربیت استاد باشد به گونه ای که این استان از لحاظ اساتید مجرب و بااخلاق به خودکفائی برسد؛ که اولین گام در این راستا نخبه شناسی بین طلاب می باشد.
ایشان با بیان اهمیت و نقش مدیران و کادر مدارس علمیه تصریح نمودند: مدیران و معاونین مدارس بویژه مدارس سطح3 باید در همه ابعاد از لحاظ مدیریتی، علمی، اخلاقی ، برنامه ریزی در شکل و محتوا و اجرائی قوی، توانمند، دقیق و جامع باشند.
وی در ادامه مشورت را یکی از مهمترین راه حل های موفقیت و حل مشکلات و مسائل دانستند و افزودند: یک مدیر موفق با صبر و حوصله و شرح صدر و مشورت با اهل علم و تجربه؛ با تدبیر و تصمیمی هوشمندانه به اجراء و حل سریع مسائل و مشکلات در تمامی امور بویژه مسائل خاص می پردازد.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

حکایات و داستان ها

15 تیر 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر

حقوق من در یک ساعت بیست دلار است.” پسرک سرش را پایین انداخت و گفت:"پس لطفا ده دلار به امانت به من بدهید.” پدر عصبانی شد و گفت:حتما بازهم می خواهی اسباب بازی بخری. من هر روز بسختی کار می کنم، اما تو فقط به خودت فکر می کنی، برو و بخواب!” پسرک جواب نداد و به اتاق خود برگشت.

...


پدر نشست. چند دقیقه دیگر آرامش پیدا کرد. متوجه شد رفتار خشن با پسرش ممکن است پسرک واقعا چیزی لازم دارد. پدر وارد اتاق پسرش شد و با صدای ملایم پرسید: “عزیزم ؟ خواب هستی؟” پسرک جواب داد:” نه بابا.” پدر گفت:” ببخشید، عزیزم، نباید عصبانی می شدم. این ده دلار را به تو می دهم تا آنچه می خواهی بخری.
پسرک تشکر کرد و هیجان زد و ده دلار را گرفت و از پشت متکای خود چند اسکناس دیگر بیرون آورد. پدر پولها را دید و گفت:"تو که پول داری، چرا بازهم از من گرفتی؟” و بازهم ناراحت شد. پسر بی توجه به حرف های پدر،با خوشحالی گفت: الان من بیست دلار دارم. می توانم یک ساعت کار شما را بخرم. لطفا فردا زودتر به خانه بر گردید تا شام را باهم بخوریم. مدت هاست که ما در کنار هم نبوده ایم.
پدر دیگر سخنی نگفت و کودک را در بغل گرفت.

 1 نظر
نظر از: گل نرگس [عضو] 
  • زمهرير
  • بكاء
  • نگين آفرينش
  • سرير
  • نور الهدی
  • فدک
  • سخن عشق

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

از علامہ شیخ انصاری پرسیدند:
چگونہ می شودیک ساعت فکر کردن،برتر از هفتاد سال عبادت باشد؟
فرمودند:فکری مانندفکر جناب حر در روز عاشورا…

https://zamhareer.kowsarblog.ir/

1398/02/30 @ 11:49


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

نکته اخلاقی

15 تیر 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


عبادت‌ها در روزهاي پنجشنبه و جمعه دوبرابر محسوب مي‌شوند، يعني خدا آنها را دوبرابر قبول مي‌كند. اين از لطف خداست. در واقع فرصتي به ما مي‌دهد تا كوتاهي‌ها و كم‌كاري‌هاي خلال هفته را كه به خاطر گرفتاري‌ها مرتكب شده‌ايم جبران نمائيم. البته با خواندن چند ركعت نماز مستحبي و گفتن تعدادي ذكر خسته نشويد، چون گناهان هفته خود را كه حساب كنيد مي‌بينيد كه اگر تمام موهاي بدن شما زبان داشته باشد و استغفار كند، بازهم كم است.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

استفتائات رهبری

15 تیر 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


گذاشتن كف دست روى زمين در سجده

س: آيا گذاشتن كف دست هنگام سجده بر روى زمين واجب است يا مى‌توان نصف كف دست را هم اكتفا كرد؟
ج) بايد تمام كف دست هنگام سجده، بر روى زمين گذاشته شود و گذاشتن نيمى از آن كافى نيست.

تيره شدن مُهر

س: وظيفه‌ى ما در مورد مهرهايى كه سطح آنها تيره است، چيست؟ (چرا كه در اجوبة‌الاستفتائات چنين آمده كه اگر سطح مانعى بين پيشانى و

...

مهر قرار گيرد نماز باطل است و تعدادى از مهرها نيز به دليل اينكه نمازگزاران پس از وضو با پيشانى مرطوب نماز مى‌گذارند سطحى تر دارند.)


ج) صِرف تيره شدن، مانع سجده نيست، اگر چرکِ روى آن ضخامت دارد و جِرم دارد، بايد آن را برطرف کرد.


فراموش کردن يک سجده

س: اگر شخصى بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك سجده از ركعت آخر را فراموش كرده، آيا به‌جا آوردن قضاى سجده بر او واجب است يا اين كه انجام دو سجده سهو کفايت مى‌كند؟
ج) اول بايد قضاى سجده فراموش شده و سپس دو سجده‌ى سهو را به‌جا آورد.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

میلاد منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود (عج) مبارک باد

01 تیر 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر

 1 نظر
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو] 
  • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
  • خاطرات خاکی
  • وصیت عشاق
  • یا زینب کبری
5 stars

سلام احسنت

1397/02/21 @ 21:27


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

بیانیه مدیر حوزه علمیه خواهران استان بوشهر به خاطر خلق حماسه سیاسی

27 خرداد 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر

درود بر مردم با صلابتی که با نقش انگشتان خود نقشه های دژخیمانِ دندان تیز کرده برای انقلاب اسلامی ایران را نقش بر آب کردند و با هر رأی که دادند تیری بر قلب سیاه دلان اسلام ستیز زدند و برای هر گام که برداشتند چون سیلی خروشان به فرمان رهبر عظیم الشأن

...

و پشت سر ایشان در حرکت و تکاپو برای خلق حماسه سیاسی عظیم و رسیدن به ایرانی اسلامی و مقتدر؛ صخره های کینه و ستیزه جویی را درهم کوبیدند و بار دیگر یأسی مضاعف را بر دشمنان امام، انقلاب و مردم هدیه نمودند و با حضوری آگاهانه خواب از چشمان بیگانه منافق ربودند و حضور همیشگی خود را در صحنه اعلام و دِین خود را بار دیگر به انقلاب و شهدا اداء کردند.


در این راستا مدیریت حوزه علمیه خواهران استان بوشهر ضمن قدردانی فراوان از حضور پرشور و افتخار آمیز مردم ولایتمدار و همیشه در صحنه استان بوشهر این پیروزی بزرگ را به رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای دامت برکاته العالیه و نماینده محترم ایشان در استان و امام جمعه بصیر بوشهر حضرت آیت الله صفایی بوشهری تبریک می گوید . امید است که با توکل بر خداوند متعال و توجهات امام عصر (عج) و حرکت در مسیر منویات مقام معظم رهبری (مدظلله العالی) شاهد پیشرفت و اعتلای ایران اسلامی باشیم.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

القاب تابناك حضرت ابوالفضل العباس (ع)

22 خرداد 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


القاب تابناك حضرت ابوالفضل العباس (ع)
1. قمر بنى‏ هاشم : بهره‏ مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ‏ساز اين لقب است.
2. باب الحوائج : كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته‏ هايش را برآورده مى‏سازد.
3. طيار : بيانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

...


4. الشهيد : شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ‏ساز اين لقب است
5. سقا : دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.
6. عبد صالح : لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام عليك ايها العبد الصالح.? سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.
7. سپه سالار: صاحب لواء يا سپه سالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.
8. پرچمدار و علمدار: يادآور دلاوى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.
9. ابوقربه (صاحب مشك)، عميد (ياور دين خدا)، سفير (نماينده حجت ‏خدا)، صابر (شكيبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و … از ديگر لقبهاى ابوالفضل است
در آيينة القاب
نام اين فرزند رشيد اميرالمؤمنين «عباس» بود، چون شيرآسا حمله مي‏كرد و دلير بود و در ميدانهاي نبرد، همچون شيري خشمگين بود كه ترس در دل دشمن مي‏ريخت و فريادهاي حماسي‏اش لرزه بر اندام حريفان مي‏افكند.
كُنيه‏ اش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به اين جهت كه فضل، نام پسر او بود، هم به اين جهت كه در واقع نيز، پدر فضيلت بود و فضل و نيكي زادة او و مولود سرشت پاكش و پروردة دست كريمش بود.
او را «ابوالقِربه» (پدر مشك) هم ميگفتند به خاطر مشكِ آبي كه به دوش ميگرفت و از كودكي ميان بني هاشم سقّايي مي‏كرد «سقّا» لقب ديگر اين بزرگ مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص درسفر كربلا،
لقب ديگرش «قمر بني هاشم» بود. در ميان بني هاشم زيباترين و جذاب‏ترين چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار مي‏درخشيد.
او با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان رفيعش قبله گاه حاجات است و توسّل به آن حضرت، برآورندة نياز محتاجان و دردمندان است. «مواسي» از لقبهاي ديگر اوست و اشاره به مواسات و ازخود گذشتگي و فدا شدن او در راه برادرش امام حسين(ع) دارد.
براي عباس بن علي(ع) شانزده لقب شمرده ‏اند كه هريك، جلوه ‏اي از روح بلند و عظمت او را نشان مي‏دهد.
در حادثة عاشورا و در آن شب موعود و خدايي هم، محافظت و پاسداري از خيمه‏ هاي حسيني را بر عهده داشت و نگهبان حريم و حرم امامت بود.
و چه زيبا اين روح مواسات و ايثار، در اوج تشنگي در شطِّ فرات، در اين شعرها ترسيم شده است:
كربلا كعبة عشق است و من اندر احرام شد در اين قبلهء عشّاق، دو تا تقصيرم
دست من خورد به آبي كه نصيب تو نشد چشم من داد از ان آبِ روان، تصويرم
بايد اين ديده و اين دست دهم قرباني تا كه تكميل شود حجّ من و تقديرم
از بزرگترين فضيلتها و عبادتهاي وي، نصرت و ياري پسر پيامبر و حمايت ازفرزندان زهراي اطهر و سيراب كردن كودكان تشنة اباعبدالله الحسين(ع) بود و فدا كردنِ جانِ عزيز در اين راه پاك.
روز عاشورا «مارد بن صديق» كه از فرماندهان قوي هيكل و بلند قامت سپاه يزيد بود و تنها با دلاوراني همسان و همشأن خود مي جنگيد، آمادة نبرد شده غرق در سلاح و سوار بر اسبي قرمز رنگ به جنگ عباس بن علي آمد.
پيش از پيكار، به خاطر اين كه برعباس ترحّم كرده باشد از او خواست كه شمشير برزمين افكند و تسليم شود. رجزها خواند و غرّشها كرد. امّا عباس پاسخ او را در سخن و رجزخواني داد و ملاحت و شجاعت خود را ميراثي افتخارآفرين از خاندان نبوّت شمرد و از رشادتها و قهرماني‏هاي خود در عرصه هاي رزم سخن گفت و از اين كه: باكي نداريم، پدرم علي بن ابي‏طالب همواره در ميدانهاي نبرد بود و هرگز پشت به دشمن نكرد، ما نيز توكّلمان بر خداست و… ناگهان در حمله ‏اي غافلگيرانه خود را به «مارد» رساند و با تكاني شديد، نيزة او را از دستش گرفت و او را بر زمين افكند و با همان نيزه، ضربتي بر او وارد آورد. سپاه كوفه خواستند مداخله كرده، او را نجات دهند. عباس پيشدستي كرد و همچون عقابي سريع بر پشت اسبِ «مارد» نشست و غلامي را كه به كمك «مارد» آمد بود به خاك افكند.
شمر و عدّه‏اي از فرماندهان به قصد تلافي اين شكست به‏ سوي عباس حمله ‏ور شدند تا «مارد» را از مهلكه بيرون برند. عباس بر سرعت خود افزود و پيش از آنان خود را به«مارد» رساند و او را به هلاكت رساند و در نبردي با يزيديان مهاجم، تعدادي را كشت. رزم آوري و سرعت عمل و تحرّك بجا در ميدان جنگ، سبب شد كه عباس، دشمن و حريف را بشكند و خود پيروز شود.
وجود اباالفضل(ع) در سپاه حسين بن علي(ع) هم ماية هراس دشمن بود، هم براي ياران امام و خانوادة او و كودكاني كه در آن موقعيّتِ سخت در محاصرة يك صحرا پر از دشمن قرار گرفته بودند، قوّت قلب و اطمينان خاطر بود. تا عباس بود كودكان و بانوان حريم امامت آسوده مي‏خوابيدند و نگراني نداشتند، چون نگهباني مثل اباالفضل بيدار بود و پاسداري مي‏داد.
قم جواد محدّثي
سيماي اباالفضل(ع)
هم چهرة عباس زيبا بود، هم اخلاق و روحيّاتش. ظاهر و باطن عباس نوراني بود و چشمگير و پرجاذبه. ظاهرش هم آيينة باطنش بود. سيماي پر فروغ و تابنده ‏اش او را همچون ماه، درخشان نشان مي‏داد و در ميان بني هاشم، كه همه ستارگانِ.
وقتي سوار بر اسب مي‏شد، به خاطر قامت كشيده ‏اش پاهايش به زمين مي‏رسيد و چون پاي در ركاب اسب مي‏نهاد، زانوانش به گوشهاي اسب مي‏رسيد. شجاعت و سلحشوري را از پدر به ارث برده بود و در كرامت و بزرگواري و عزّت نفس و جاذبة سيما و رفتار، يادگاري از همة عظمتها و جاذبه‏ هاي بني‏ هاشم بود. بر پيشاني‏ اش علامت سجود نمايان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاكساري در برابر «اللّه» حكايت مي‏كرد. مبارزي بود خدا دوست و سلحشوري آشنا با راز و نيازهاي شبانه.
اين سردار رشيد و شهيد، علاوه بر آن كه خود به لحاظ قرب و منزلتي كه نزد پروردگار دارد در قيامت از مقام شفاعت برخوردار است، وسيلة شفاعت حضرت زهرا نيز خواهد بود. در روايت است: در روز رستاخيز، آنگاه كه كار سخت و دشوار گردد، پيامبر خدا، حضرت علي را نزد فاطمه خواهد فرستاد تا درجايگاه شفاعت حاضر شود. اميرمؤمنان به فاطمه ميگويد: از اسباب شفاعت چه نزد خود داري و براي امروز كه روز بي‏تابي و نيازمندي است چه ذخيره كرده ‏اي؟ فاطمة زهرا ميگويد: يا علي، براي اين جايگاه، دستهاي بريدة فرزندم عباس بس است.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

داستان فرشته فتروس در هنگام تولد امام حسین (ع)

21 خرداد 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر

فتروس که از فرشتگان مقرب الهی بود و همیشه به اوامر الهی عمل می کرد در انجام وظیفه خود کاهلی وسستی کرد قرار بود خداوند متعال او را مجازات کند حق به او فرمود بین مجازات دنیوی و اخروی انتخاب کن بلافاصله گفت مجازات دنیا و مجازات بسیار سخت جهنم را نمی خواهم او به مزه چشم اویزان شد در حالی که دودبه سمت بالا وچشم او و بال وپرش شکسته بودبا این مجازات ها باز از عذاب جهنم دوری کرد

...

و مدتی او در این حال بود تا روزی دید سیلی از ملائکه به رهبری جبرئیل به جایی می روند پرسید شما کجا می روید جبر ئیل پاسخ داد به خواست خدا به سمت پیامبر اخر الز مان می رویم تا تولد امام حسین (ع) را تبریک بگوئیم فتروس التماس می کند مرا با خود ببرید ازسوی خدا اذن می اید و خدا فرمود من او را تا امروز نگه داشتم تا عظمت سید الشهدا نشان داده شود وقتی فرشتگان نزد پیامبر(ص) رسیدند فتروس غمناک در جایی نشست پیغمبر او را دید و از جبرئیل(ع) پر سید این فرشته چرا غمگین و بال و پر شکسته است. جبرئل فرمود او امده از این نوزاد امام حسین(ع) تبرک جوید پیغمبر(ص) نوزاد را اورد. ندا امد از جانب پروردگار متعال که خود را به او بمال و او را در بر گیرو بدین ترتیب او شفا یافت وخوشحال با بال و پرش پرواز میکرد و میگفت

le="text-align: center;">کیست مثل من ازاد شده توسط حسین بن علی(ع)
 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

ولادت سه نور ولایت بر شما مبارک

21 خرداد 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

نقش حضرت زینب(س) در زنده نگه داشتن قیام امام حسین(ع)

04 خرداد 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


تجلی شخصیت حضرت زینب ( سلام الله علیها) در دوران اسارت
از جمله ویژگیهای حضرت زینب (س) که جزء القاب ایشان نیز می باشد نائبه الحسین است. این ویژگی نائب برادر بودن خصوصیت و ویژگی منحصر و مخصوص ایشان می باشد. زینب (س) در انجام رسالتی که بر عهده اش بود کوتاهی نکرد و هرچه در توان داشت در راه زنده نگهداشتن قیام و نهضت برادر خود بکار برد.

...


زینب (س) و سرپرستى کاروان کربلا
در ماجراى غم انگیز کربلا، آقا ابا عبدالله الحسین (ع) وظیفه حفظ و مراقبت از زنان و کودکان و پرستارى از بیماران را به خواهرش زینب کبرى(س) سپرده بود، چرا که خوب مى دانست زمانى که تازیانه دشمن فرود مى آید، وقتى که کف پاى اطفال یتیم تاول مى زند یا آنگاه که فرزند دلبند امام از فرط ضعف و گرسنگى از مرکبش مى افتد و وقتى که آن ملعون خواستار کنیزى یادگار امام مى شود، در تمامى این موارد فقط زینب(س) است که مى تواند پناهگاه و تکیه گاهشان باشد. آرى، او که مصائب روز عاشورا چون باران بر سرش مى بارد و مشکلات چون توفان او را در برمى گیرد و داغ هاى پى درپى آزارش مى دهد، حتى لحظه اى از وظیفه اش نسبت به «پرستارى و مراقبت» از کاروان اسرا و از امام سجاد(ع) کوتاهى نمى کند. جمعى زن و کودک که داغدار، گرسنه و تنشه و بى پناه هستند، شدیداً به یک سرپرست نیازمندند و آن فرد کسى جز دختر آزاده زهرا(س) نیست.عصر عاشورا، اگر چشم دل باز کنیم، خواهیم دید که یک خانم مضطرب و حیران در کنار خیمه اى آتش گرفته بر سر و سینه مى زند و ناله مى کند و مى گوید: خدایا چه کنم؟ بیمارم در میان خیمه در حال سوختن است. خواهیم دید که او اشک چشم کودکان را پاک کرده و آتش دامنشان را خاموش مى کند. براى این که تازیانه دشمن بدن ضعیف و لاغر کودکى را نیازارد، خود را سپر او قرار مى دهد و خاطره تازیانه هاى دشمن بر بدن عزیز مادرش زهرا را زنده مى کند. دستور حرکت صادر شده و کاروان بدون کاروان سالار را به اسیرى مى برند. کاروان اسیران درخواست مى کنند که جهت وداع، از کنار قتلگاه عبور داده شوند. همین که زنان داغدار و کودکان عزادار به قتلگاه مى رسند، با منظره دلخراشى مواجه مى شوند: لاله هاى گلستان محمدى پرپرى که درآغوش مى کشند. در این میان امام على بن الحسین(ع) وضع خاصى دارد. او بیمار است و علاوه بر آن پاهاى مبارک و دستان مطهرش را بسته اند. او فقط از بالاى مرکب به گلزار خزان دیده مى نگرد و اشک مى ریزد. بوى خون، منظره غیرقابل باور قتلگاه و اجساد افتاده در آن، به امام حالت عجیبى داده است. بدن هاى پاک و قطعه قطعه پدر، برادر، عمو و عموزاده و دیگران، تاب و توان از او برده است.

حفاظت از جان امام زمان (ع) ؛ امام سجاد(ع)
دفاع حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) دفاع معقول و منطقى بوده است؛ زیرا در فرهنگ شیعى بعد از امام حسین(ع) امام سجاد(ع) امام و حجت خدا است. دفاع از امام و حفظ جان وى لازم و ضرورى است؛ از این رو حضرت زینب(س) بارها به دفاع از امام سجاد(ع) برخاست و از اجراى تهدید و توطئه هاى دشمنى مبنى بر شهادت امام جلوگیرى نمود،نقش حضرت امام سجاد(ع) در صیانت انقلاب امام حسین(ع) و تحریف زدایى آن بود، که نقش بنیادى بود، از این رو حضرت بارها از سوى دشمن تهدید شد و حضرت زینب(س) بارها از وى دفاع نمود. بنابر بعضى از مبانى مورخان و سیره نگاران امام سجاد(ع) به هنگام عاشورا 24 سال داشت. اگر امام بیمار نبود، ممکن بود مانند جوانان دیگر به شهادت رسد.هنگامى که امام سجاد(ع) مى خواست در شام خطبه بخواند. یزید مانع خطبه خواندن او شد، ولى مردم اعتراض نموده، خواستار آن شدند که حضرت خطبه بخواند. رویکرد یزید نشان از آن دارد که وى از نقش حضرت امام سجاد آگاهى داشته است تا آنجا که یزید در همان مجلس گفت: او (امام سجاد(ع)) از منبر پایین نمى آید، مگر این که خاندان ابى سفیان را رسوا کند، زیرا او از خاندانى است که علم را از منبع وحى چشیده است
در مجلس ابن زیاد ( لعنته الله علیه) پس از تلاش بی نتجیه ابن زیاد (لعنته الله علیه) در خوار و زبون کردن حضرت زینب (سلام الله علیها) متوجه امام سجاد(ع) که به صورت اسیران در مجلس آورده بودند، شد و با او به گفت و گو پرداخت.اما حضرت سجاد ابن زیاد را مفتضح ساخت تا آنجا که ابن زیاد قصد جان حضرت را نمود و دستور قتل او را صادر کرد. در این جا نیز زینب (س) از جا برخواست و دست های خود را حلقه وار به گردن امام سجاد (ع) انداخت و گفت: «ای پسر زیاد! این اندازه خون که از ما ریخته ای تو را بس است… به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر او را بکشی مرا هم با او به قتل رسانی!»

زینب (س) ؛ پیام رسانى و افشاگرى
پیام رسانى و افشاگرى از اهداف اصلى نهضت عاشورا بوده است که بر این مطلب شواهد و قرائن عدیده اى وجود دارد، پاسخ امام حسین(ع) به اطرافیان مبنى بر این که: «ان الله شاء ان یراهن سبایا» دلیل بر آن است که خداوند بدینوسیله مى خواسته نهضت عاشورا زنده بماند. زینب(س) و همراهان، تعمداً در مقابل مردم اقدام به سخنرانى، سوگوارى و مرثیه خوانى مى کردند تا عواطف آنها تحریک شود و با برشمردن آنچه بر آنان و مردانشان گذشته، مردم را علیه طاغوت بشورانند. از این رو اسیران اهل بیت و در رأس آنان زینب(س) دختر على(ع)، با طرح و نقشه قبلى، از هر فرصتى براى تحقق این هدف مقدس استفاده مى کردند.
سر نى در نینوا مى ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا مى ماند اگر زینب نبود

زینب(س)، الگوى ایثار و از خودگذشتگى
ایثار به معناى دیگرى را بر خود ترجیح دادن، از سجایاى اخلاقى و از صفات حسنه است، این که انسان، در عین نیاز، دیگرى را بر خویشتن برگزیند. در روایات ما به «بالاترین درجه ایمان» و «برترین درجه احسان» تعبیر شده است. کربلا مدرسه عشق و ایثار بود: ایثار جان و دست شستن از زن و فرزند و مال. این بالاترین نوع ایثار است و همین است که عامل تقدس قیام عاشورا و عامل تمایز آن از سایر قیام هاست.
زینب مجلله دراین صفت نیز گوى سبقت را از دیگران ربوده است. او براى حفظ جان دیگران، خطر را به جان مى‏خرد و در تمام صحنه‏ها، دیگران را بر خود مقدم مى‏دارد. او در ماجراى کربلا حتى از سهمیه آب خویش استفاده نمى‏کرد و آن را نیز به کودکان مى‏داد. در بین راه کوفه و شام، با این که خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند کشیده و آن را شرمنده ساخت. امام زین العابدین علیه السلام مى‏فرماید:«انها کانت تقسم ما یصیبها من الطعام على الاطفال لان القوم کانوا یدفعون لکل واحد منا رغیفاً من الخبز فى الیوم واللیلة ؛ عمه‏ام زینب[در مدت اسارت]، غذایى را که به عنوان سهمیه و جیره مى‏دادند، بین بچه‏ها تقسیم مى‏کرد، چون در هر شبانه روز به هر یک از ما یک قرص نان مى‏دادند.» . او سختى‏ها و تازیانه‏ها را به جان خود مى‏خرید و نمى‏گذاشت‏ بر بازوى کودکان اصابت کند.

زینب(س)؛ الگوى شهامت و شجاعت
انسان اگر عظمت خداوند در نظرش مجسم شود، دیگر غیر خدا را کوچک بلکه هیچ وفاقد اثر مى بیند. سر شجاعت اولیاى الهى نیز در همین است. امیر مؤمنان على(ع) که او را در شجاعت و شهامت سر آمد مى دانیم؛ در سایه خدا باورى به این درجه رسیده است. طبیعى است که فرزندان و دست پروردگان او نیز چنین باشند. اگر دشمن تا دندان مسلح در مقابل امام حسین(ع) مى گریزد و توان مقابله با او را ندارد. اگر عباس بن على(ع) چون شیر به دشمن یورش مى برد و حتى طفل نابالغ خاندان على (عبدالله بن الحسن) از دشمن خوفى ندارد، به خاطر همین ارتباط محکم است که با منبع قدرت پیدا کرده اند. زینب (س) نیز از همین خاندان است. او دختر آزاده زهرا (س) و تربیت شده على(ع) است.
او یک زن است ولى چون مردان بر سر دشمن فریاد مى زند ، تحقیرشان مى کند واز احدى هم هراس به دل ندارد. او از زوزه سگان یزید و از برق شمشیر خون چکان آدمکشان او واهمه اى ندارد.
در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشه‏اى مى‏نشیند و با بى اعتنایى به سؤالات او تحقیرش مى‏کند، او را «فاسق‏» و«فاجر» معرفى مى‏کند و مى‏گوید:«الحمدلله الذى اکرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه وآله وطهرنا من الرجس تطهیراً وانما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر وهو غیرنا ؛ سپاس خداى را که ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله علیه وآله گرامى داشت، و از پلیدى‏ها پاک نمود. همانا فقط فاسق رسوا مى‏شود، و بدکار دروغ مى‏گوید، و او غیر ما مى‏باشد.»
و همچنین در مقابل یزید و دهن کجى‏ها و بد زبانى‏هاى او، شجاعت ‏حیدرى را به نمایش گذارده، چنین مى‏گوید: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتک انى لاستصغر قدرک واستعظم تقریعک واستکبر توبیخک ؛ اگر فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته[بدان که] قدر و ارزش تو در نزد من ناچیز است، ولیکن سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبیخ کردن تو را بزرگ مى‏دانم.»

زینب(س)؛ اسوه ی بصیرت
امام موسی صدر میفرماید : لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک سپاه خودشان را دفن کردند، و اجساد امام حسین(ع) و خاندانش و یارانش بر زمین ماندند. هنگامی که بر آن شدند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسین، زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشته شدگان گذراندند. یعنی کوشیدند تا آنچه در نبرد برای کشته شدگان اتفاق افتاده بود، آشکار سازند. چرا این کار را کردند؟ برای اینکه آنچه را امام حسین(ع) بدان می‌اندیشید، بی ثمر سازند. امام حسین می‌خواست در زندگی و پس از مرگش نیز با قدرت ظاهر شود، اما آنها می‌خواستند که حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. می‌خواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنها بگریند، غمزده شوند، ناله کنند، و عجز و ضعف در آنها ظاهر گردد.
این صحنه دلهره آور را تصور کنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده اند، هریک از زنان برادر، همسر یا فرزندی در میان کشته‌شدگان دارد، اما گریه نمی‌کند. آنها وظیفه داشتند که از زینب پیروی کنند. حضرت زینب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پیروی می‌کردند. پشت سر حضرت زینب می‌رفتند. حضرت زینب، در جلوی آنها به جسد پاره پاره امام حسین(ع) رسید، جسدی که حتی یک عضو سالم در آن دیده نمی‌شد. اما با این حال جسد پوشیده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود؛ آنچنان که چیزی از آن پیدا نبود. نیازی نیست تاریخ این حوادث روشن را به ما بگوید. زینب آمد و نزدیک حسین ایستاد و سنگ‌ها و نیزه‌ها و شمشیرها را کنار زد و با دو دستش جسد امام حسین را بلند کرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القربانی.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر).
این قهرمانی را تصور کنید. حسین برای زینب(س) همه چیز است. بزرگان، قهرمانان و کوه‌ها در برابر این صحنه ناتوانند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر).
با این سخن، حضرت زینب اعلام داشت که این کار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه این که بر ما تحمیل شده باشد. هیچکس نگفت بیایید و کشته شوید. هیچکس نگفت که برخیزید و هیچکس از ما این کار را نخواست. ما با آزادی کامل آمدیم و آن را برگزیدیم. آنچه بدست آوردیم، نتیجه خواست و اراده خودمان است. ما حسین را برای دین خدا قربانی کردیم و از خدا می‌خواهیم که این قربانی را از ما بپذیرد، و چیزهای دیگر، اصلاً مهم نیست. چنان که در مجلس ابن زیاد وقتی از او می‌پرسد چگونه یافتی آنچه را خداوند با برادرت کرد؟ گفت: «والله ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء رجال کتب‌الله علیهم القتل فبرزوا إلی مضاجعهم» (به خدا سوگند، جز زیبایی چیزی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدر کرده بود و به سوی آرامگاهشان رفتند). بی‌شک پس از این موضع حضرت زینب در برابر شهادت سرور کشته‌شدگان و سید شهدا، دیگر زنان تکلیف خود را در برابر شهداشان دانستند. چرا که هنگامه ناله وشیون و اظهار ناتوانی نبود، بلکه زمان قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام می‌شد که ما به اینجا آمدیم و می‌دانستیم چه رخ خواهد داد. با آسودگی آن را اراده کردیم و به‌سوی آن گام برداشتیم و تلاش کردیم و از خداوند می‌خواهیم که آن را از ما بپذیرد. و اگر کارزار، بیش از این فداکاری می‌خواهد، ما آماده ایم. بنابراین نقش حضرت زینب، این است که رسالت امام حسین و حضور عزتمندانه و شرافتمندانه اش در نبرد را، تمام سازد.

زینب(س)؛ الگوى عفت و پاکى
عفت و پاکدامنى، برازنده ترین زینت زنان است و گرانقیمت ترین چیزى است که یک فرد مى تواند به آن ستوده شود. یکى از درس هاى عاشورا، همین درس عفت و پاکدامنى است. در این حادثه استثنایى تنها چیزى که زینب کبرى(س) و دیگر زنان حتى کودکان را به شکوه وامى داشت، همین مسأله بود. اهل بیت آموخته اند که از کسى درخواستى نداشته باشند، ولى در این مورد بخصوص در تاریخ مى خوانیم که حتى از شمر هم درخواست مى کنند که مثلاً اسیران را جلوتر ببرند تا به تماشاى سرهاى مقدس بریده شده مشغول شوند.
مرحوم شاهزاده فرهاد میرزا در کتاب قمقام در مورد خطبه خواندن حضرت زینب (س) در کوفه خراب برای مردم مى‏فرمایند: عقیلة بنى هاشم زینب طاهره مردمان را بخاموشى اشارت فرمود، همانگاه نفسها بسینه برگشت و آواز مردمان در نایها گره شد، بخداى که هیچ زن چون او ندیدم، که فضیلت حیا با کمال فصاحت آمیخته چنین سخت گوید گوئى که از زبان پدر بزرگوارش امیرالمومنین (علیه السلام) خطبه همى کند

منابع : کتاب مقتل الحسین خوارزمی

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اهداء 500جلد کتاب به مدارس علمیه خواهران استان بوشهر

04 خرداد 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


به گزارش معاون فرهنگی مدیریت حوزه علمیه خواهران استان بوشهر500 جلد کتاب از جانب اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی به مدارس علمیه خواهران استان بوشهر اهداء گردید.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اولین گردهمایی مشاورین دینی مدارس علمیه خواهران استان بوشهر با آموزش و پرورش

04 خرداد 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


به بیان مدیریت تبلیغ حوزه علمیه خواهران استان بوشهر؛ این گردهمایی با هدف تبادل نظر، ارائه پیشنهادات و راه حل های مناسب جهت شبهات و مشکلات دانش آموزان برگزار گردید.

...


سرکار خانم آزادمنش مدیر تبلیغ حوزه علمیه خواهران استان بوشهر در رابطه با حضور مشاورین دینی در مدارس آموزش و پرورش بیان داشتند: به حمد و توفیق الهی و پیگیری ها و عنایت های امام جمعه محترم استان و مدیریت محترم حوزه علمیه خواهران استان، طرح ابتکاری حضور مشاورین دینی به صورت تمام وقت در مدارس خاص و عادی آموزش و پرورش در سال 92-91 در اکثر شهرهای استان انجام پذیرفت که مجموعا مورد تایید و مقبول مسئولین آموزش و پرورش و مدارس گردید.
در آخر این مراسم از جانب رئیس کل آموزش و پرورش هدایایی به کلیه مشاورین اهداء گردید.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شخصیت امیرمؤمنان (ع) از دیدگاه شهید مطهرى

04 خرداد 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


على بن ابى طالب (ع) از شخصیت هایى است که مخصوص به زمان معینى نمى باشد. اومربوط به تمام زمان هاست . على شخصیت و کلامى دارد که هر چه زمان بگذرد, نمى توان آن را کهنه سازد. پس معلوم مى شود شخصیت ها بر دو گونه اند : شخصیتهاى ابدى و پابرجا و شخصیتهاى موقت و فراموش شدنى.

...


((جبران خلیل جبران)) این مسیحى لبنانى که در دوازده سالگى به آمریکا رفته است و به دو زبان عربى و انگلیسى کتابهایى نوشته که شاهکار است, با اینکه مسیحى است از شیفتگان مولاى متقیان على (ع) است . وى در آثارش وقتى مى خواهد ازشخصیتهاى بزرگ دنیا نام ببرد, نام عیساى مسیح و على بن ابى طالب را مى برد.
از جمله سخنان او درباره ى حضرت امیر (ع) این است :
((من از این راز سر در نمىآورم که چرا بعضى از افراد از زمان خودشان این قدرجلو مى باشند. به عقیده من على بن ابى طالب مال آن زمان نبود, به این معنا که زمان, مال على بن ابى طالب نبود)) . (یعنى آن زمان ارزش على را نداشت . على قبل از زمان خودش متولد شده بود).
آنگاه مى گوید :
و فی عقیدتی أن علیَ بن أبی طالب أول عربیَ جاور الروح الکلّیة و سامرها .
به عقیده ى من , على بن ابى طالب اولین شخصیتى است از عرب که همیشه در کنار روح کلّى عالم است (یعنى همسایه خداست) و او مردى بود که شب ها با روح کلّى عالم به سر مى برد.
على (ع) خودش درباره ى افرادى مى فرماید :
اللهم بلى لاتخلو الارض من قائم لله بحجّة إمَا ظاهراً مشهوراً و إمّا خائفاً مغموراً تا آنجا که مى فرماید : هجم بهم العلم على حقیقة کثیرة و باشروا روح الیقین و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون .
هستند افرادى که علم از باطن به آنها هجوم آورده است, در حقیقت روشنایى; یعنى علمشان غیر از این علم هاى متغیر نسخ شدنى است . به عمق حقیقت رسیده اند و با روح یقین مباشر و متّصل شده اند; که این عمق را نیز از لسان خودش چنین در مى یابیم :
لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً اگر پرده برداشته شود, بر یقین من افزوده نمى گردد.
شخصیتهاى ثابت و متغیّر
همانطور که قوانین دنیا ثابتند و متغیر , شخصیت هاى انسانى نیز اینگونه اند; یعنى بعضى از افراد و شخصیت ها , شخصیت همه ى زمانها هستند, چهره هایى هستند که در تمام زمان ها درخشانند و هیچ زمانى نمى تواند آنها را کهنه و منسوخ کند. ولى بعضى از چهره ها مربوط به زمان و دوره ى خاصى هستند که تا آن دوره هست, افراد را به دنبال خود مى کشاند و درخشندگى دارد ولى وقتى که اوضاع عوض شد, به کلّى آن شخصیت از آنچه که هست سقوط مى کند و افکارش منسوخ مى شود… شما هیچ عالمى از علماى اسلامى یا غیر اسلامى را نمى توانید پیدا کنید که لااقل هشتاد درصد از آرایش منسوخ نشده باشد. ابن سینا را مى بینید که نیمى از عقاید او کهنه شده است. ارسطو را مى بینید که در مشرق زمین افرادى پیدا شدند که با آن همه احترامى که براى او قائل بودند بسیارى از عقاید او را نفى کردند و افکار دیگرى به جاى آن گذاشتند و در مغرب زمین , ارسطو آن چنان شکسته شد که حتى گروهى راه اغراق و مبالغه را پیموده و ارسطو را مسؤول انحراف فکرى بشر دانستند و دکارت نیز دیگر منسوخ شده است.
انسان وقتى عده شیخ طوسى را با رسائل شیخ انصارى مقایسه مى کند, مى بینید که عده شیخ طوسى را فقط باید در کتابخانه ها به عنوان آثار قدیمى نگهدارى کرد و اکنون ارزش اینکه یک کتاب درسى باشد را ندارد.
اما در میان افراد بشر, چهره هایى هستند که منسوخ نمى شوند و در تمام زمان ها مى درخشند و افراد را جذب خود مى کنند . على بن ابى طالب چنین شخصیتى است .ایشان مربوط به تمام زمان هاست و هرگز کهنه نمى شود, او ابدى , پابرجا و جاودانه است.
دنیا عقیم است که مانند على بزاید!
پس از گذشت سال ها از شهادت حضرت على (ع) , روزى عدى بن حاتم نزد معاویه رفت. معاویه مى دانست که عدى یکى از یاران قدیمى امیرالمؤمنین است, خواست کارى بکند که شاید این دوست قدیمى کلمه اى علیه حضرت بگوید, از این رو گفت : عدى! فرزندانت چه شدند؟! عدى گفت : در رکاب مولایشان على, با تو که در زیر پرچم کفر بودى, جنگیدند و کشته شدند.
معاویه : عدى ! على درباره ى تو انصاف داد!
عدى : چطور؟
معاویه : پسران خود را نگهداشت و پسران تو را به کشتن داد.
عدى : معاویه ! من درباره ى على انصاف ندادم. نمى بایست على امروز در زیر خروارها خاک باشد و من زنده بمانم. اى کاش من مرده بودم و على زنده مى ماند!
معاویه که دید سخنانش اثرى ندارد, گفت : عدى ! الان دیگر کار از این حرفها گذشته است چون تو زیاد با على بودى دلم مى خواهد, مقدارى از کارهایش را برایم توصیف کنى.
عدى : معاویه ! معذورم بدار!
معاویه : نه , حتماً باید بگویى !
عدى : حال که باید بگویم , آنچه را که مى دانم مى گویم, نه آنچه را که مطابق میل توست!
آنگاه عدى شروع به صحبت درباره ى على (ع) کرد و گفت : یکى از خصوصیت هاى او این بود که علم و حکمت از اطرافش مى جوشید. على شخصیتى بود که در مقابل ضعیف, ضعیف بود و در مقابل ستمکاران نیرومند. با اینکه در میان ما بى هیچ تکبر و امتیاز مى نشست, اما خداوند هیبتى از او در دل مردم قرار داده بود که بدون اجازه اش نمى توانستیم حرفى بزنیم.
معاویه ! مى خواهم منظره اى را که به چشم خود دیده ام , برایت باز گویم : در یکى از شب ها على را دیدم که در محراب خویش با خدایش به راز و نیاز پرداخته و محاسن شریفش را به دست مبارک گرفته , مى گوید : یا دنیا غرّی غیری ; اى دنیا , کسى غیر از مرا فریب ده .
عدى آنچنان على (ع) را وصف کرد که دل سنگ معاویه تحت تإثیر قرار گرفت; به طورى که با آستین , اشک هاى صورتش را پاک کرد . آنگاه گفت : دنیا عقیم است که مانند على بزاید.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

سيره عملي امام محمد باقر (ع)

23 اردیبهشت 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


ابو بصير مي گويد: در خدمت امام محمد باقر (ع) وارد مسجد شدم جمعيت زيادي در رفت و آمد بودند. امام (ع) به من فرمود: از مردم بپرس آيا امام باقر را مي بينيد؟

از هر کس که پرسيدم ابا جعفر را ديدي مي گفت نه با اينکه آن حضرت در کنار من ايستاده بود تا اينکه أبوهارون مکفوف (نابينا) آمده، حضرت باقر (ع) فرمود: از او بپرس، گفتم: امام محمد باقر را ديدي؟ گفت: آري ايشان همينجا ايستاده اند. گفتم از کجا فهميدي؟ گفت:

چگونه ندانم در صورتي که آنجناب نوري است درخشان و آفتابي است تابان.

...

آنگاه ابو بصير ادامه مي دهد: که شنيدم از امام (ع) با مردي که از اهل آفريقا بود صحبت کرد و فرمود: حال راشد چطور است؟ عرض کرد: حالش خوب است و به شما سلام رسانيد. امام (ع) فرمود: خدا رحمتش کند مرد گفت مگر از دنيا رفته است؟ فرمود: بله. گفت: چه موقع. فرمود: دو روز بعد از بيرون آمدن تو. مرد گفت: به خدا قسم مريض نبود و هيچ علتي براي مرگش وجود نداشت! امام (ع) فرمود: بالاخره مرگ فرا مي رسد و يا به مرض و يا به علتي. ابو بصير مي گويد: عرض کردم راشد چطور آدمي بود؟ فرمود: مردي دوستدار و محب ما بود. سپس فرمود: آيا خيال مي کنيد که ما چشم و گوشي نداريم که از وضع شما با خبر شويم چه خيال باطلي! سوگند به پروردگار هيچ يک از اعمال و رفتار شما براي ما مخفي نيست و همگي نزد ما حاضر است پس خويشتن را به کارهاي خير عادت دهيد و اهل خير باشيد و بدانيد که به اين موضوع مهم فرزندان و شيعيانم را امر مي کنم.

زراره از عبدالملک نقل مي کند که بين امام محمد باقر (ع) و بعضي از فرزندان امام حسن (ع) صحبتي پيش آمده بود. من خدمت امام (ع) شرفياب شدم، خواستم در اين ميان سخني بگويم تا شايد حل اختلاف شود.

امام (ع) فرمود: تو چيزي در بين ما مگو زيرا مثل ما با پسر عمويمان مانند همان مردي است که در بني اسرائيل زندگي مي کرد و او را دو دختر بود يکي از آن دو را به مردي کشاورز و ديگري را به شخصي کوزه گر شوهر داده بود. روزي براي ديدن آنها حرکت کرد. اول پيش آن دختري که زن کشاورز بود رفت و از او احوال پرسيد. دختر گفت: پدر جان شوهرم کشت و زراعت فراواني کرده، اگر باران بيايد حال ما از تمام بني اسرائيل بهتر است. از نزد آن دختر به خانه ديگري رفت و از او نيز احوال پرسيد. گفت: پدر، شوهرم کوزه زيادي ساخته اگر خداوند مدتي باران نفرستد تا کوزه‌هاي او خشک شود حال ما از همه نيکوتر است.

آن مرد از خانه دختر خود خارج شد. در حاليکه مي گفت خدايا تو خودت هر چه صلاح مي داني بکن. در اين ميان مرا نمي رسد که به نفع يکي درخواستي بکنم هر چه صلاح آنهاست انجام بده. امام باقر (ع) فرمود: شما نيز نمي توانيد بين ما سخني بگوييد. مبادا در اين ميان بي احترامي به يکي از ما شود. وظيفه شما احترام نسبت به همه ماست به واسطه رسول الله (ص).

عمربن حنظله به امام باقر (ع) عرض کرد: خيال مي کنم من خدمت شما قدر و منزلتي دارم و مورد علاقه و عنايت شما هستم، امام (ع) فرمود: آري، عرض کرد درخواست مي کنم اسم اعظم را به من بياموزي، حضرت جواب دادند آيا نيروي پذيرش و تاب نگهداري آن را داري؟ گفتم بلي، ايشان دستور دادند داخل اطاق برو وقتي که داخل شدم، آنجناب هم وارد گرديد و دست خود را بر زمين گذاشت تا ناگاه ديدم فضاي خانه چنان تاريک شد که چشمهايم ابداً چيزي نمي ديد مفاصل و استخوانهايم به شدت در حرکت و تکان افتاد.

حضرت باقر (ع) فرمود: ميل داري به تو بياموزم يا توان نداري؟ عرض کردم نه يابن رسول الله مرا آن نيرو نيست در اين موقع دست خويش رابرداشت، اطاق مانند اول روشن شد و امام (ع) را ديدم که تبسم مي کرد.

شيخ طوسي از محمد بن سليمان و او از پدر خود نقل مي کند که مردي از اهل شام خدمت حضرت باقر (ع) رفت و آمد داشت. مرکزش در مدينه بود. به مجلس امام (ع) نيز فراوان مي آمد. مي گفت محبت و دوستي با شما مرا به اين مجلس نمي آورد، در روي زمين کسي نيست که پيش من ناپسند تر و دشمن تر از شما خانواده باشد. مي دانم فرمانبرداري خدا و رسول و اطاعت اميرالمؤمنين به دشمني کردن با شماست ولي چون ترا مردي فصيح زبان و داراي فنون و فضائل و آداب پسنديده مي بينم از اينرو به مجلس مي آيم. با اين طرز سخن گفتن باز حضرت باقر (ع) با خشروئي و گرمي با او صحبت مي کرد مي فرمود: هيچ چيز از خدا پنهان نيست.

پس از چند روز مرد شامي رنجور گرديد، درد و رنجش شدت يافت. آنگاه که خيلي سنگين شد يکي از دوستان خود را طلبيد و گفت هنگامي که من از دنيا رفتم و جامه بر روي من کشيدي، برو خدمت محمد بن علي (ع) از آنجناب درخواست کن بر من نماز بگزارد. شب ز نيمه که گذشت گمان کردند او از دنيا رفته رويش را پوشيدند. بامداد رفيقش به مسجد آمد، ايستاد تاحضرت باقر (ع) از نماز فارغ گرديد و مشغول تعقيب نماز شد، جلو رفته، عرض کرد يا اباجعفر فلان مرد شامي هلاک شد از شما خواسته است که بر او نماز بگزاري فرمود نه، اينطور نيست. سرزمين شام سرد است و منطقه حجاز گرم، شدت گرماي حجاز زياد است، برگرد در کار او عجله نکنيد تا من بيايم، آنگاه حضرت حرکت کرده دوباره وضو گرفت دو رکعت نماز خواند دست مبارک را آنقدر که مي خواست صورت گرفت، دعا کرد پس از آن به سجده رفت هنگامي که آفتاب برآمد در اين موقع برخاسته به منزل مرد شامي آمد وقتي داخل شد او را صدا زد، مريض جواب داد «لبيک يابن رسول الله» حضرت او را نشانيد و تکيه اش داد غذايي که از آرد گندم درست شده بود طلب کرد با دست خويش آن غذا را به او داد، به خانواده اش فرمود شکم و سينه اش را با غذاي سرد خنک نگه داريد از منزل خارج شد، طولي نکشيد مرد شامي حالش خوب شد و به محضر امام (ع) شرفياب شد و عرض کرد مي خواهم در خلوت با شما ملاقات کنم، امام (ع) در خلوت با او ملاقات کرد. مرد شامي گفت: شهادت مي دهم که تو حجت خدايي بر خلق و تو آن باب و دري هستي که بايد از آن در داخل شد. هر کس جز اين راه برود نااميد و زيانکار است: حضرت فرمود: «ما بد الک» چه شد که تغيير موضع داد؟ عرض کرد هيچ شک و شبه ندارم که روح مرا قبض کردند، مرگ را به چشم خود آشکار ديدم. در اين هنگام ناگاه صداي کسي را به گوش خود شنيدم که مي گفت روح آنرا برگردانيد محمد بن علي (ع) بازگشت او را خواست!

امام (ع) فرمود: آيا نمي داني خداوند بعضي از بندگان خود را دوست دارد ولي عملشان را نمي خواهد، برخي را دوست ندارد و عملشان را مي خواهد.

يعني تو در نزد پروردگار دشمن بودي اما ارتباط و انس تو با من در نزد خدا محبوب بود. راوي مي گويد مرد شامي بعد از آن جزء ياران و اصحاب امام باقر (ع) شد.

سلام ابن مستنير مي گويد: محضر امام محمد باقر (ع) بودم که حمران ابن عين وارد شد و چند سؤال از آن بزرگوار کرد. در هنگام خداحافظي گفت: اي پسر رسول خدا (ع) خدا شما را طول عمر عنايت کند و ما را بيش از اين بهره مند گرداند. خواستم وضع خود را برايتان شرح دهم.

وقتي ما شرفياب خدمت شما مي شويم. هنوز خارج نشده ايم قلبمان صدائي پيدا مي کند و ماديات و دنيا را فراموش مي کنيم. اما همينکه وارد اجتماع و تجارت و کسب مي شويم باز به دنيا علاقه پيدا مي کنيم.

امام (ع) فرمود: قلب چنين است گاهي سخت و زماني نرم مي شود. سپس فرمود: اصحاب رسول الله (ص) به آن حضرت عرض مي کردند: ما مي ترسيم منافق باشيم. پغمبر (ص) مي پرسيد به واسطه چه چيز؟ مي گفتند: وقتي خدمت شما هستيم ما را بيدار نموده به آخرت متمايل مي فرمائيد ترس به ما روي مي آورد دنيا را فراموش کرده بي ميل به آن مي شويم. به طوري که گويا به چشم آخرت و بهشت و جهنم را مشاهده مي کنيم. اين حالتا موقعي است که در خدمت شما هستيم. همينکه خارج شديم به منزل که مي رويم بوي فرزندان که به شامه ما مي رسد خانواده و زندگي خود را که مي بينيم حالت معنوي که از محضر شما کسب کرده بوديم از دست مي دهيم. آيا با اين خصوصيات ما گرفتار نفاق نمي شويم.

فرمود: هرگز، اين پيشامدها و تغييرات از وسوسه هاي شيطان است که شما را به دنيا متمايل مي کند. به خدا سوگند اگر بر همان حال اولي که ذکر کرديد مداومت داشته باشيد ملائکه با شما مصافحه مي کنند و بر روي آب راه خواهيد رفت. اگر اينطور نبود همينکه شما گناه مي کنيد و بعد از آن توبه مي نمائيد هر آينه خداوند دسته ديگري را خلق مي کرد که گناه کنند آنگاه طلب آمرزش و توبه نمايند تا خداوند آنها را ببخشد. به درستي که مؤمن پيوسته مورد امتحان و آزمايش واقع مي شود گناه مي کند و توبه مي نمايد باز گناه مي کند فوراً توبه مي نمايد. نشنيدهاي خداوند مي فرمايد:

ممد بن مسلم مي گويد از امام محمد باقر (ع) پرسيدم که بعضي از مردم را مي بينم که در عبادت جديت دارند، با خشوع بندگي مي کنند ولي اقرار به ولايت ائمه (ع) ندارند و حق را نمي شناسند آيا عبادت و خشوع آنها را نفعي مي بخشد؟

امام (ع) فرمود: اي محمد مثل اهلبيت پيامبر (ص) مثل همان خانواده اي است که در بني اسرائيل بودند. هر يک از آن خانواده که چهل شب عبادت و کوشش کرد و پس از آن هر دعائي مي نمود مستجاب مي شد.

يک نفر از همان خانواده چهل شب را به عبادت گذرانيد، بعد از آن دعا کرد ولي مستجاب نشد، خدمت حضرت عيسي (ع) آمد از وضع خود شکايت کرد. عيسي (ع) تطهير نموده نماز خواند آنگاه از خداوند راجع به آن مرد درخواست خطاب رسيد اي عيسي! اين بنده من از راه و دري که نبايد وارد شود وارد شده او مرامي خواند با اينکه در قلبش نسبت به نبوت تو شک دارد. اگر آنقدر دعا کند که گردنش قطع شود و انگشتانش از هم جدا شود دعايش مستجاب نخواهم کرد. عيسي (ع) رو به او کرد و فرمود: خدا را مي خواني با اينکه درباره نبوت پيغمبرش مشکوکي؟ عرض کرد آنچه فرمودي واقعيت دارد از خدا بخواه اين شک را از دل من بزدايد عيسي (ع) دعا کرد خداوند او را بخشيد و به مقام ساير آن خانواده نائل شد (که پس از چهل شب عبادت دعايش مستجاب مي شد).

زپير عقل، جواني سؤال کرد و چه گفت

که اي ز نور تو روشن چراغ انساني

بغير حبّ علي طاعتي تواند بود

که خلق را برهاند زقيد نيراني

جواب داد که لا والله اين سخن غلط است

دو بيت بشنو از من اگر سخنداني

به حق قارد بيچون خداي سبحاني

بحق جمله کرّ و بيان روحاني

که دشمنان علي را نماز نيست درست

اگر چه سينه اشتر کنند پيشاني

محمدبن مسلم گويد: از کوفه به طرف مدينه عزم سفر کردم در حاليکه مريض و سنگين بودم، خبر به امام محمد باقر (ع) رسيد که محمدبن مسلم مريض شده. امام (ع) به توسط شخصي شربتي که سرپوش پارچه اي بر روي آن بود برايش فرستاد. آن شخص خود را به محمدبن مسلم رسانيد و گفت: به من دستور داده اند تا از اين شربت نخوري از اينجا نروي. محمدبن مسلم مي گويد همينکه شربت رانزديک دهان آوردم بوي مشک از آن ساطع بود. ديدم شربتي خوش طعم و سرد است وقتي آشاميدم مأمور امام (ع) گفت: حضرت باقر (ع) فرمودند بعد از آنکه خوردي حرکت کن و به نزد ما بيا، من از فرمايش امام (ع) در انديشه شدم با اينکه قبل از آشاميدن قدرت بر روي پا ايستادن را نداشتم شربت که در معده ام داخل شد مثل اينکه در بندهاي آهنين بسته بودم همه باز شد و در خانه آن سرور آمده اجازه ورود خواستم. با صداي بلند فرمود: خوب شدي داخل شو.

وارد شدم در حاليکه اشک مي ريختم سلام کرده دست آن حضرت را بوسيدم. فرمود: براي چه گريه مي کني؟ عرض کردم فدايت شوم گريه ام براي اين است که از خدمت شما دورم و در فاصله بسيار زيادي واقع شده ام اينک خدمتتان رسيده ام نمي توانم زياد بمانم و شما راببينم. آن حضرت فرمود: امام اينکه نمي تواني زياد بماني خداوند دوستان ما را چنين قرار داده، بلا را نسبت به ايشان سريع کرده و اما به دوري و غربت اشاره کردي، در اين موضوع بايد به امام حسين (ع) تأسي بجوئي. دور از ما در فرات و عراق دفن شده اينکه گفتي فاصله بين تو با ما زياد است، همانا مؤمن در دينا و ميان اين مردم کج رفتار غريب است تا زماني که به سوي رحمت خدا برود اينکه مي گوئي ما را دوست داري و مي خواهي پيوسته ما را ببيني خداوند از قلبت آگاه است و بر اين ولا و محبت ترا پاداش خواهد داد.

جابربن عبدالله انصاري به محضر امام باقر (ع) شرفياب شد در آنوقت پيري ضعيف و عاجز شده بود حضرت از حالش جويا گرديد گفت اکنون در حالي هستم که پيري را از جواني، مرض را از سلامتي، مرگ را زا زنده بودن بهتر مي خواهم. امام (ع) فرمود: اما من اگر خداوند پيرم کند پيري را مي خواهم و اگر جوان، جواني را، اگر مريض شدم مرض را و اگر شفا دهد شفا و سلامتي را طالبم اگر بميراند مرگ را و چنانچه زنده نگه دارد زندگي را مي خواهم.

همينکه جابر اين سخن را شنيد صورت آنجناب را بوسيده گفت: پيغمبر (ص) درست فرموده که تو زنده مي ماني تا ملاقات کني با يکي از فرزندان من که نام او باقر است علم را مي شکافد به طوري که گاو زمين را شکاف مي دهد.

محمدبن منکدر مي گويد: يک روز اراده کردم که امام باقر (ع) را موعظه کنم او مرا موعظه کرد. دوستانش گفتند: به امام (ع) چه گفتي و چه شنيدي؟

گفت: يک روز که هوا بسيار گرم بود اطراف شهر مدينه رفتم. مشاهده کردم که امام (ع) با دو نفر از کارگرانش مشغول کار هستند. پيش خودم گفتم چگونه است که بزرگي از بزرگان قريش در اين ساعت از روز که هوا بسيار گرم است در طلب دنياست، تصميم گرفتم که او را موعظه کنم، نزديک رفتم وسلام کردم. امام (ع) در حاليکه عرق از سر و رويش مي ريخت با تندي پاسخم داد عرض کردم خداوند ترا اصلاح کند بزرگي از بزرگان قريش در اين ساعت از روز با اين حال در طلب دنياست اگر مرگ در اين موقعيت به سراغت بيايد چه خواهي کرد. گفت: امام (ع) فرمود: به خدا قسم اگر در اين حال مرگ به سراغم بيايد موقعي آمده که من در طاعتي از طاعات الهي هستم. (بدان من اينگونه زحمت مي کشم) تا از تو و مردم بي نياز باشم. از مرگ در آن حالت بيمناکم که سرگرم گناهي باشم. آنگاه گفتم رحمت خدا بر تو باد فکر کردم که شما را موعظه کنم اما شما مرا موعظه کرديد.

امام صادق (ع) مي فرمود: پدرم امام باقر (ع) درآمد کم و خرج زياد داشت و هر جمعه يک دينار صدقه مي داد و مي فرمود: صدقه دادن در روز جمعه ثواب مضاعف دارد به خاطر فضيلتي که روزهاي جمعه بر ساير روزها دارد.

همو فرمود: پدرم کثيرالذکر بود و بقدري ذکر مي گفت که گاهي با او راه مي رفتيم، مي ديديم که ذکر خدا مي گويد، با او طعام مي خورديم ذکر مي گفت: با مردم صحبت مي کرد ذکر مي گفت. لا اله الا الله و ما را نزد خود جمع مي کرد و مي فرمود: که ذکر بگوئيم تا آفتاب طلوع کند. و پيوسته امر مي فرمود به تلاوت قرآن و هرکدام از اهلبيت نمي توانستند قرائت قرآن کنند امر مي کرد که ذکر بگويند.

زراره بن اعين مي گويد. امام باقر (ع) به تشييع جنازه مردي از قريش شرکت فرمود و من در خدمتش بودم در ميان تشييع کنندگان «عطا» مفتي مکه نيز حضور داشت. در اين حال ناله و فريادي از زني بلند شد عطا به او گفت يا خاموش باش يا ما مجبوريم که تشييع را ادامه ندهيم. آن زن خاموش نشد عطا مراجعه نمود. زراره مي گويد: به امام (ع) عرض کرد عطا بازگشت. امام (ع) فرمود: تو با ما باش همراه جنازه برويم اگر يکوقت چيزي در حق و باطل بودنش ترديد باشد هيچوقت حق مسلم را رها نمي کنيم يعني فعلاً تشييع اين مرد مسلمان حق مسلم است.

زراره مي گويد: پس از اداء نماز بر ميت، صاحب عزا به امام (ع) عرض کرد خداوند به شما اجر و رحمت بدهد چون قادر نيستيد که پياده راه زيادي برويد برگرديد.

امام (ع) قبول نفرمود. عرض کرد صاحب عزا اجازه داد مراجعت فرمائي من هم سؤالي دارم که مي خواهم از شما بپرسم.

امام (ع) فرمود: برو به نيت خود، ما که به اجازه اين آقا نيامده ايم که با اجازه او برگرديم بلکه اينکار براي فضل و اجري است که آن را مي طلبيم زيرا به همان مقدار که شخص، تشييع جنازه مي کند مأجور است. مرحوم محدث قمي رضوان الله تعالي عليه پس از نقل روايت فوق دو روايت کوتاه ديگر در فضيلت تشييع جنازه اضافه مي کند که اول تحفه اي که به مؤمن داده شود آن است که آمرزنده شود او و آن کسي که تشييع جنازه او نموده است و اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود: هر که مشايعت جنازه کند چهار اجرت برايش مي نويسد يکي براي تشييع، يکي براي نماز، يکي براي انتظار دفن و يکي هم براي مجلس ترحيم و عزاداري.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

سيره اخلاقى امام هادى(علیه السلام)

23 اردیبهشت 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


رشد و نموّ امام(ع)
امام هادى (ع) در خاندانى پا به عرصه جهان هستى گشود كه اخلاق و انسانى مجّسم بودند، ادب و محبت بر سراسر اين خانواده سايه‏گستر بود؛ كودك به بزرگ احترام مى‏گذاشت و بزرگ در محبت و مهر به كودك پيش قدم بود. مورّخان نمونه‏هاى شگفت‏انگيزى از ويژگى‏هاى اخلاقى اين خاندان را نقل كرده‏اند، مثلاً منقول است كه: «امام حسين (ع) در برابر برادر خويش حضرت امام حسن (ع) هرگز سخن نمى‏گفت و اين كار را براى تجليل و بزرگداشت برادر انجام مى‏داد.»(2) يا اين كه: امام سجّاد (ع) هرگز در حضور مادر يا دايه خويش غذايى نخورد، بخاطر اين كه مبادا نظر مادر يا دايه قبلاً به سمت آن غذا جلب شده باشد و بدين وسيله حقوق آنان را ضايع كند و دل ايشان را بشكند(3) رعايت اين‏گونه موارد اخلاقى، مانند رفتار انبياست و متخلّقين به آن در همان اوجى پرواز مى‏كنند كه انبياى الهى مطمح نظرشان بوده است.

...

امام هادى در دامان پدر با يكايك فضائل و مكارم اخلاقى پدر مأنوس مى‏گشت و از زلال دانش ايشان سيراب مى‏شد، هر روز پدر جلوه‏هايى از روح آتشين خود را بر فرزند عيان مى‏ساخت و او را براى مسئوليت بزرگ آينده، آماده مى‏نمود. پدر آنچنان شيفته فرزند بود كه از ابراز آن نمى‏توانست خوددارى كند و بارها اعجاب و شگفتى خويش را از اين انسان نمونه و ممتاز نشان مى‏داد. نمونه زير گوياى اين مطلب است.pan style="font-size: small; font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">مورّخين نقل مى كنند هنگامى كه امام جواد(ع) قصد حركت به سمت عراق را داشت، امام هادى(ع) را كه در آن زمان شش ساله بود در دامان خود نشاند و از او پرسيد: دوست دارى از عراق چه هديه‏اى برايت بياورم؟ امام هادى(ع) تبسّمى كرده فرمود: «شمشيرى چون آتش…».
آن‏گاه امام جواد(ع) رو به فرزند ديگر خود «موسى» نموده از او پرسيد: تو چه دوست دارى؟ موسى پاسخ داد: «فرش خانه‏اى….»
امام جواد (ع) در حالى كه از پاسخ امام هادى مشعوف بود فرمود: «ابوالحسن به من شباهت دارد و مانند من است».
پاسخ امام نشان شجاعت ذاتى و آمال وى بود و اين چيز غريبى نيست؛ زيرا همه ائمه اطهار(ع) اين خصيصه را در خود داشتند.
امام هادى (ع) در همان كودكى از آنچنان نبوغ، زيركى و هوشيارى برخوردار بود كه اطرافيان را مبهوت مى‏ساخت و مورّخان نمونه‏هاى متعدّدى از تيزهوشى آن حضرت را نقل كرده‏اند: معتصم پس از به شهادت رساندن امام جواد(ع) از عمر بن فرج خواست به مدينه رفته معلمى براى امام هادى(ع) كه در آن وقت شش سال و چند ماه داشت انتخاب كند و تأكيد كرد كه معلم بايد از دشمنان اهل‏بيت و مخالفين آنان باشد! تا امام را با كينه اهل‏بيت پرورش دهد و ايشان را اعتقادات نواصب بياموزد و دشمنى خاندان نبوت را در دل امام جاى دهد! عمر بن فرج در اجراى دستورات معتصم به مدينه رفته و ماجرا را با والى شهر در ميان گذاشت. او و چند تن ديگر، «جنيدى» را به عنوان دشمن ديرينه اهل‏بيت معرفى كردند. جنيدى پس از اطلاع از موضوع، موافقت خود را اعلام كرد. براى او حقوقى ماهانه تعيين گشت و از او خواسته شد تا مانع ملاقات شيعيان با امام گردد. جنيدى كار خود را آغاز كرد، ولى از آنچه مشاهده كرد شگفت‏زده و مبهوت شد. روزى محمّد بن جعفر، جنيدى را ديد و از او پرسيد:
«اين كودك (امام هادى) تحت تعليم و آموزشت چگونه است؟…» جنيدى از اين تعبير برآشفته شد و گفت: «مى‏گويى: اين كودك؟! نمى‏گويى: اين پير! تو را به خدا كسى را داناتر از من نسبت به علم و ادب در مدينه مى‏شناسى؟».
محمّد پاسخ داد: «نه».
امّا به خدا من بحثى را در ادبيات پيش كشيده و موضوع را آنچنان كه گمان مى‏كنم شايسته است بسط مى‏دهم، بعد مى‏بينم او مطالبى را به گفته‏هايم مى‏افزايد كه من از آنها استفاده مى‏كنم و از او مى‏آموزم. مردم گمان مى‏كنند من به امام درس مى‏دهم؛ ولى به خدا اين من هستم كه از او درس مى‏آموزم…
چند روز بعد دوباره محمّد بن جعفر، جنيدى را ديده از او پرسيد: «حال اين كودك چگونه است؟». جنيدى از اين حرف برانگيخته شد و گفت: «ديگر اين حرف را تكرار مكن به خدا او بهترين مردم روى زمين و فاضل‏ترين خلق خداست. گاهى مى‏خواهد وارد اتاق بشود مى‏گويم اوّل سوره‏اى از قرآن بخوان و بعد داخل شو. مى‏گويد: كدام سوره را مى خواهى تا بخوانم؟ و من نام سوره‏هاى بلند اوّل قرآن را نام مى‏برم، هنوز نام سوره تمام نشده شروع مى‏كند به خواندن آن و آنچنان درست و دقيق مى‏خواند كه من درست‏تر از آن را نشنيده‏ام. او قرآن را زيباتر از مزامير داوود مى خواند و علاوه بر آن حافظ تمام قرآن است و تأويل و تنزيل آن را نيز مى‏داند. سپس جنيدى گفت: «سبحان اللّه!» اين كودك در ميان ديوارهاى سياه مدينه رشد كرده است، پس اين دانش عميق را از كجا كسب كرده است؟». سرانجام همين جنيدى ناصبى و دشمن اهل‏بيت، از بركات انفاس قدسى امام هادى، صراط مستقيم را يافت و چنگ به دامن «حبل‏المتين» الهى زد و در زمره محبّان اهل‏بيت قرار گرفت و به امامت ائمه هدى اعتراف كرد(4)البته طبيعى است كه تنها توجيه حقيقى اين پديده همان اعتقاد شيعه درباره اين خاندان است. شيعيان بر اين عقيده‏اند كه خداوند متعال به اهل‏بيت دانش و حكمتى عنايت كرده است كه ديگران از آن بى‏نصيب مى‏باشند و در اين مورد سن و سال مدخليّتى ندارد.
علم و دانش امام(ع)
بدون ترديد بعد علمى و آگاهى گسترده ائمه(ع) در همه زمينه‏ها از پايه‏هاى اساسى امامت در طول حيات آن بزرگواران به شمار رفته و به عنوان يكى از معيارهاى مطمئن و روشن كه در دسترس همگان قرار داشت براى تشخيص امام برگزيده از سوى خدا، از مدّعى امامت، در جامعه اسلامى شناخته شده بود.
حاكمان ستمگر اموى و عبّاسى در رويارويى با پيشوايان حق به هر اقدامى كه به گونه‏اى در تثبيت موقعيّت آنان و تضعيف موقعيّت امامان شيعه مؤثر بود دست زدند، و حتى موفق شدند چهره‏هاى وابسته و مزدورى را در لباس عالمان دين و فقيهان شريعت‏به مسلمانان تحميل كنند، ولى هيچ گاه نتوانستند در ميدان علم و دانش بر پيشوايان معصوم پيشى گيرند، و حتى نتوانستند در يك مورد و براى يك بار آنان را محكوم كنند، با آن كه برخى از آنان مانند مأمون براى دستيابى به اين هدف تلاشهاى فراوانى كرده و سرمايه‏هاى زيادى صرف نمودند.
اساسى‏ترين ويژگى علوم ائمه (ع)، خدادادى بودن آن است. آنان در هيچ مكتب و نزد هيچ فردى درس نخواندند، بلكه در پرتو شايستگى‏ها و لياقتهايى كه داشتند، خداوند چشمه‏سارهاى زلال دانش و معرفت را در قلب پاكشان به جريان و جوشش انداخت و وجود مباركشان را به تعبير امام هادى(ع) گنجينه‏هاى علم و جايگاه‏هاى معرفت خويش(5)قرار داد.
امام هادى (ع) در سخنى به اين دانش گسترده اشاره نموده مى‏فرمايد: »اسم اعظم خداوند 73 حرف است و نزد آصف (بن‏برخيا) تنها يك حرف آن بود كه چون خدا را بدان خواند، زمين حد فاصل بين او و (پادشاه) سبا براى او درهم پيچيده شد. آصف تخت بلقيس را برداشت و آن را نزد سليمان نبى (ع) برد، سپس زمين كشيده (منبسط) شد (و به حال نخست بازگشت). تمام اينها در كمتر از يك چشم بر هم زدن صورت گرفت؛ ولى نزد ما از اسم اعظم الهى 72 حرف است و يك حرف آن نزد خداست كه آن را در (خزانه) علم غيب به خود اختصاص داده است».(6)
بزرگ‏ترين خيانت زمامداران غاصب اموى و عبّاسى معاصر ائمه(ع) به بشريت، به ويژه مسلمانان اين است كه با مشكلات و محدوديّت‏هايى كه براى ائمه (ع) به وجود آوردند، مانع نشر و گسترش علوم آنان در جامعه شده و مردم را از آن فيض بزرگ محروم ساختند.
اين محدوديّت درباره همه پيشوايان اعمال مى‏شد، ولى نسبت به «عسكريين» (پيشواى دهم و يازدهم) عليهماالسلام با شدّت بيشتر، به گونه‏اى كه بخش اعظم دوران امامت امام هادى(ع) و تمامى دوران امامت امام عسكرى(ع) در «سامرّا» كه عنوان پادگان نظامى را داشت تحت نظارت دقيق نيروهاى امنيّتى دستگاه سپرى شد و براى مردم امكان دسترسى به آنان و استفاده از محضرشان وجود نداشت؛ با اين حال، امام هادى از هر فرصتى استفاده كرده و با افاضه شمه‏اى از علوم خدادادى خود به صورت كتبى يا شفاهى، در قالب سخن گفتن با افراد مختلف به زبان خود آنان، پيشگويى نسبت به حوادث آينده، خبر دادن از نيّت افراد و… انسانها را از فروغ دانش خود بهره‏مند و بدين وسيله آنان را به شاهراه حق، رهنمون مى‏ساخت.(7)
سلاح علم ويژه امامت و به كارگيرى آن در قالبها و پوششهاى ياد شده، كارسازترين، كوبنده‏ترين و در عين حال بى‏خطرترين سلاحى بود كه در شرايط حاكميت جو خفقان آن روز، در اختيار پيشواى دهم(ع) قرار داشت و حكومت، هيچ راه و بهانه‏اى براى مبارزه با آن نداشت.
حلم و بردبارى امام(ع)
حلم و بردبارى از ويژگيهاى مهمى است كه مردان بزرگ، به ويژه رهبران الهى كه بيشترين برخورد و اصطكاك را با افراد نادان و نابخرد و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتو اين خلق نيكو افراد بسيارى را به سوى خود جذب كردند.
امام هادى(ع) همچون نياكان خود در برابر ناملايمات بردبار بود و تا جايى كه مصلحت اسلام ايجاب مى‏كرد با دشمنان حق و ناسزاگويان و اهانت‏كنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردبارى برخورد مى‏كرد.
«بريحه» عباسى كه از سوى دستگاه خلافت به سمت پيشنمازى مكّه و مدينه منصوب شده بود از امام هادى(ع) نزد متوكل سعايت كرد و براى او نوشت: «اگر نيازى به مكّه و مدينه دارى، «على بن محمّد» را از اين دو شهر بيرون كن؛ زيرا او مردم را به سوى خود خوانده و گروه زيادى از او پيروى كرده‏اند.»
بر اثر سعايتهاى پى‏درپى «بريحه» متوكّل امام را از كنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا(ص) تبعيد كرد. هنگامى كه امام(ع) از «مدينه» به سمت «سامرّا» در حركت بود
«بريحه» نيز او را همراهى كرد. در بين راه «بريحه» رو به امام (ع) كرد و گفت: «تو خود مى‏دانى كه عامل تبعيد تو من بودم. با سوگندهاى محكم و استوار سوگند مى‏خورم كه چنانچه شكايت مرا نزد اميرالمؤمنين يا يكى از درباريان و فرزندان او ببرى، تمامى درختانت را (در مدينه) آتش مى‏زنم و بردگان و خدمتكارانت را مى‏كشم و چشمه‏هاى مزرعه‏هايت را از بين خواهم برد و بدان كه اين كارها را خواهم كرد.»
امام(ع) متوجّه او شد و فرمود: «نزديك‏ترين راه براى شكايت از تو اين بود كه ديشب شكايت تو را نزد خدا بردم و من شكايت از تو را كه بر خدا عرضه كردم نزد غير او از بندگانش نخواهم 2برد.»
«بريحه» چون اين سخن را از امام (ع) شنيد، به دامن آن حضرت افتاد و تضرّع و لابه كرد و از او تقاضاى بخشش نمود. امام (ع) فرمود: تو را بخشيدم.(8)
هيبت و وقار
ائمه اطهار(ع) مظاهر قدرت و عظمت خداوند و معادن كلمات و حكمت ذات مقدس حق و منبع تجلّيات و انوار خاصّه او هستند. براين اساس از يك قدرت معنوى فوق‏العاده و نفوذ و هيبت خاصّى برخوردارند. امام هادى(ع) مانند پدران گرامى خود و انبياى الهى، از آنچنان هيبت و نفوذ معنوى برخوردار بود كه همگان را وادار به كرنش مى‏كرد و اين امر اختصاص به شيعيان حضرت نداشت.
اين هيبت و عظمت خدادادى را در زيارت جامعه و از زبان امام هادى(ع) چنين مى‏خوانيم: «طأطأ كل شريف لشرفكم، و بخع كل متكبّر لطاعتكم، و خضع كل جبار لفضلكم، و ذل كل شى‏ء لكم.»
هر بزرگ و شريفى در برابر بزرگوارى و شرافت شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بينى به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگويى در برابر فضل و برترى شما فروتنى كرده و همه چيز براى شما خوار و ذليل گشته است.
دراين‏باره از محمّد بن حسن اشتر علوى نقل شده كه گفت: «همراه پدرم با جمعى از مردم عباسى، طالبى و جعفرى نزد متوكل عباسى بوديم كه ناگهان ابوالحسن، امام هادى(ع)، وارد شد و آهنگ در قصر خليفه را نمود تمامى حاضران بلا استثناء از مركبهايشان فرود آمده احترامات لازمه را به عمل آوردند تا حضرت وارد كاخ شد، مردى از آن جمع از اين تجليل و گرامى داشت به خشم آمده لب به اعتراض گشود و گفت: اين تشريفات براى كيست؟! چرا براى اين جوان اين همه احترام بگذاريم؟ او نه از ما بالاتر است و نه بزرگسالتر. به خدا قسم هنگام خارج شدن، ديگر براى او بپا نخواهيم خاست و از اسب فرود نخواهيم آمد…
ابوهاشم جعفرى به او چنين پاسخ داد: به خدا سوگند با ذلت و كوچكى به او احترام خواهى گذاشت … لحظاتى بعد امام از قصر خارج شد و بانگ تكبير و سرود توحيد برخاست و همه مردم به احترام امام بپا خاستند، ابوهاشم مردم را مخاطب ساخته گفت:
«مگر شما نبوديد كه تصميم داشتيد به حضرت احترام نگذاريد!».
گروهى از آن ميان پرده از حالت درونى خود برداشته گفتند: به خدا قسم نتوانستيم خودمان را كنترل مى‏كنيم و بى‏اختيار از اسب فرود آمده به ايشان احترام گذاشتيم.(9)
زيد بن موسى(10)چندين بار به «عمر بن فرج» گوشزد كرد و از او خواست كه وى را بر امام هادى(ع) مقدم بدارد و مى‏گفت: او جوان است و من عموى پدر او هستم.
«عمر بن فرج» سخن او را براى امام هادى(ع) نقل كرد. امام فرمود: «يك بار اين كار را بكن. فردا مرا پيش از او در مجلس بنشان، سپس ببين چه خواهد شد.»
روز بعد «عمر» امام هادى (ع) را دعوت كرد و آن حضرت در بالاى مجلس نشست. سپس به «زيد» اجازه ورود داد. «زيد» در برابر امام (ع) بر زمين نشست.
چون روز پنجشنبه شد ابتدا به زيد اجازه داد تا وارد شود و در صدر مجلس بنشيند، سپس از امام خواست تا وارد شود. امام (ع) داخل شد. هنگامى كه چشم زيد به امام افتاد و هيبت امامت را در رخسار حضرت مشاهده كرد از جايش برخاست و امام را بر جاى خود نشاند و خود در برابر او نشست.(11)
هيبت امام آنچنان قوى و نفوذ ايشان آنقدر نيرومند بود كه هنگام آمدن نزد متوكل تمامى درباريان و نگهبانان قصر بى‏اختيار هنگام حضور امام قيام مى‏كردند و بدون كمترين بهانه‏جويى و به انتظار گذاشتن، درها را مى‏گشودند و پرده‏ها را كنار مى‏زدند.(12) ناگفته پيداست كه نيرومندى و هيبت امام ناشى از سلطنت دنيوى يا اندوخته هاى مالى نبود، بلكه سرّ عظمت ايشان در اطاعت خداوند متعال، زهد در دنيا و پايبندى به دين بود. امام خوارى و ذلّت عصيان خدا را از خود دور ساخته و از طريق اطاعت پروردگار به اوج عزت و وقار دو جهان رسيده بود.
زهد و عبادت امام
امام هادى(ع) از تمام لذّات زودگذر و مادى اين جهان روى گردانده و به ضروريات آن اكتفا كرده بود، كمترين توجهى به جلوه‏هاى فريبنده نشان نمى‏داد و زندگى خود را وقف عبادت خداى متعال كرده بود، كار را در زهد و ورع تا بدانجا رسانده بود كه خانه مسكونى حضرت در سامرّا و مدينه از اثاثيه معمولى نيز خالى بود و هنگامى كه مأموران متوكل عباسى شبانگاه به منزل حضرت هجوم آوردند و به بازرسى آن مشغول شدند، چيزى قابل توجّه در آن نيافتند. بار ديگر كه به خانه حضرت در سامرّا هجوم آوردند ايشان را در اتاقى در بسته مشاهده كردند در حالى كه با لباسى پشمين بدون هيچ فرشى بر شن و سنگريزه نشسته بود.
سبط بن جوزى درباره زهد آن امام همام مى‏گويد:امام على هادى كمترين ميل و گرايشى به دنيا نداشت و هميشه ملازم مسجد بود، هنگامى كه خانه‏اش را بازرسى كردند، جز قرآن، كتب دعا و چند كتاب علمى در آن چيزى نيافتند.
حضرت مانند اجداد طاهرين خود زندگى بى‏آلايشى را پيش گرفته بود و اهميّتى به مسائل مادى نمى‏داد، بلكه تمام توجّه‏اش اتصال دائمى به حق تعالى بود. جدّش مولاى متقيان، اميرمؤ منان، نيز از پارساترين مردم بود و در ايّام خلافت خويش هيچ اندوخته مادى براى خود فراهم نكرد و كفش و كمربندش از ليف خرما بود و كفشش را خود تعمير مى‏كرد بر شكم خود سنگى مى‏بست تا فشار گرسنگى را كاهش دهد و همسرش دخت گرامى پيامبر اكرم زهراى اطهر(س)، نيز مانند پدر و شوهر والامقامش زندگى زاهدانه‏اى را دنبال مى‏كرد و در خانه‏اش از اثاث البيت خبرى نبود و دستانش از آسيا كردن گندم تاول زده بود. ائمه(ع) اين چنين زيستند و نعمتهاى مادى را كنار گذاشته كريمانه از مظاهر فريبنده حيات گذشتند و تنها به كارى پرداختند كه آنان را به خداوند نزديك كند.»
آن امام عظيم الشأن به دور از گرايشهاى مادى و هواهاى نفسانى و خود بزرگ بينى، براى معيشت خود و خانواده‏اش در مزرعه‏اش كار مى‏كرد.
على بن حمزه مى‏گويد: ابوالحسن ثالث را ديدم كه بر زمينى كار مى‏كرد و قدم‏هايش از عرق خيس شده بود. گفتم: «قربانت گردم، كارگران كجا هستند؟…»
حضرت فرمود: «اى على! بهتر از من و پدرم كسانى بودند كه با بيل در زمين خود كار مى‏كردند…».
آنها چه كسانى بودند؟….
حضرت فرمود: رسول اللّه (ص)، اميرالمؤمنين(ع) و همه پدرانم با دست خويش كار مى‏كردند و اين كار پيامبران، رسولان و اوصياى صالح بوده است ….»(13)
امام هادى(ع) شب هنگام به پروردگارش روى مى‏آورد و شب را با حالت خشوع به ركوع و سجده سپرى مى‏كرد و بين پيشانى نورانى‏اش و زمين جز سنگ ريزه و خاك حائلى وجود نداشت و پيوسته اين دعا را تكرار مى‏نمود: «الهى مسى‏ء قد ورد، و فقير قد قصد، لا تخيب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطاه»(14) بارالها! گنهكارى بر تو وارد شده و تهيدستى به تو روى آورده است، تلاشش را بى‏نتيجه مگردان و او را مورد عنايت و رحمت خويش قرار داده و از لغزشش درگذر.
پارسايى و انس با پروردگار، آنچنان نمودى در زندگى امام نقى (ع) داشت كه برخى از شرح حال نويسان در مقام بيان برجستگى‏ها و صفات والاى آن گرامى به ذكر اين ويژگى پرداخته‏اند. «ابن‏كثير» مى‏نويسد: «كان عابدا زاهدا»(15) او عابدى وارسته و زاهد بود.
آرى، آن بزرگ مشعلدار هدايت امّت(امام هادى)، بيش از همه معاصران خود به عبادت و تهجّد مى‏پرداخت و تقوا و پايبندى وى به اصول ديانت زبانزد خاص و عام بود. آن حضرت تمام نوافل را بجا مى‏آورد و در ركعت سوم نافله مغرب، سوره حمد و اوّل سوره حديد تا «انه عليم بذات الصدور» و در ركعت چهارم پس از سوره حمد، آخر سوره حجرات را تلاوت مى‏كرد.(16)
نافله‏اى را نيز به اين صورت به حضرت نسبت داده‏اند كه: ايشان در ركعت اول، سوره حمد و يس و در ركعت دوم، سوره حمد و الرحمن را تلاوت مى‏كردند.(17)
سخن كوتاه اين كه، آنچه در هنگام مطالعه سيره همه ائمه آطهار(ع) به وضوح قابل مشاهده است، توجه شديد آن بزرگواران به عبادت، شب زنده‏دارى، تلاوت قرآن و مناجات با پروردگار و دورى از زخارف دنيوى است.
سخاوت و جود امام(ع)
امامان معصوم(ع) براى مظاهر دنيوى، از جمله مال و ثروت ارزش ذاتى قائل نبودند و سعى مى‏كردند به حد اقل آن كه زندگى معمولى روزانه آنان را تامين كرده و آن بزرگواران را در راه انجام وظايف فردى و اجتماعى يارى رساند بسنده كنند و مازاد آن را در راههايى كه موجب خشنودى خداوند بود صرف كنند.
يكى از اين راهها انفاق به افراد تهيدست و نيازمند مى‏باشد. اين شيوه خدا پسندانه مالى كه در زندگى همه معصومان (ع) در سطح گسترده‏اى به چشم مى‏خورد علاوه بر جنبه‏هاى معنوى و آثار اخروى، عامل مهمى در كاهش فقر و فاصله طبقاتى جامعه اسلامى و تأليف قلوب افراد و حفظ شخصيت و علاقه‏مند ساختن آنان به مكتب اهل‏بيت و جلوگيرى از ارتباط و نزديك شدن آنان به دستگاه زر و زور خلفا بود.
در پرتو برخوردارى ائمه (ع) از اين خلق نيكو، وجود آن بزرگواران پيوسته مايه اميد، و خانه‏شان نه تنها مركز نشر دانش، بلكه پناهگاه افراد نيازمند و درمانده و محل رفت و آمد انسانهاى مختلف، به ويژه آنان كه از راه دور آمده بودند، بود. اين مسئله هم براى عموم مردم جا افتاده بود، به گونه‏اى كه وقتى فرد نيازمند و درمانده‏اى را مى‏ديدند او را به خانه امامان (ع) راهنمايى مى‏كردند، و هم براى خود افراد درمانده، بدين معنى كه به محض مواجه شدن با مشكلى به طور مستقيم سراغ خانه امامت را مى‏گرفتند.
امام هادى (ع)، همچون پدر بزرگوارش تنها براى جلب رضاى پروردگار، مسكين، يتيم و اسير را بر خانواده خود مقدّم داشته و اطعام آنان را در درجه اوّل اهميّت قرار مى‏دادند، تا جايى كه غذايى براى خانواده‏اش باقى نمى‏ماند و در مورد لباس نيز بدين‏گونه عمل مى‏كردند. امام صادق (ع) نيز آنقدر به مستحقّين انفاق مى‏كرد و لباس مى‏داد كه ديگر براى افراد خانواده‏اش چيزى يافت نمى‏شد.(18)
آرى، آن حضرت، كانون سخاوت و كرم بود و گاهى مقدار انفاق به حدى از فزونى مى‏رسيد كه دانشمندى مانند: «ابن شهرآشوب» پس از نقل آن مى‏گويد: «اين مقدار انفاق، عمل معجزه گونه‏اى است كه جز پادشاهان از عهده كسى ساخته نيست و تا كنون اين مقدار انفاق را از كسى نشنيده‏ايم».(19)
مورّخان موارد بى‏شمارى از بخشش‏هاى آن امام همام، نسبت به فقرا و درماندگان را نقل كرده‏اند كه به عنوان نمونه به ذكر چند مورد بسنده مى‏كنيم:
1ـ هيأتى از شيعيان بلند پايه مركّب از ابوعمرو عثمان بن سعيد، احمد بن اسحاق اشعرى قمى و على بن جعفر به ديدار امام هادى(ع) رفتند، احمد بن اسحاق از وامى كه در گردن داشت به حضرت شكايت برد، ايشان به وكيل خود عمرو رو كرده فرمودند: به احمد سى هزار دينار و به على بن جعفر نيز همان مقدار بپرداز. سپس حضرت به خود عمرو وكيل حضرت نيز سى هزار دينار بخشيدند.
حضرت براى اين بزرگان زندگانى مرفه‏اى فراهم آورده بود و غبار فقر را از خانه‏شان برده بود و طبيعى است كه بهترين بخشش، آن است كه اثرى نيكو و ماندگار از خود بجا گذارد.
2ـ نمونه‏اى ديگر از كرم حضرت را اسحاق جلاّب چنين نقل مى‏كند: «در «يوم الترويه» (هشتم ذيحجّه) براى ابوالحسن هادى(ع) تعداد زيادى گوسفند خريدم و ايشان تمام گوسفندان را در ميان خويشان خود تقسيم كردند.»(20)
3ـ مورد ديگر كه اعجاب مورّخان را برانگيخته است چنين مى‏باشد كه: «حضرت به قصد روستايى متعلّق به خودشان از سامرّا خارج شدند، چندى بعد يكى از باديه‏نشينان به در خانه حضرت آمد، خانواده حضرت به آن مرد گفتند كه ايشان به زمينى خارج از شهر رفته‏اند و آن مرد هم متوجّه محل حضرت شده و پس از ديدن ايشان با صدايى ضعيف گفت: يابن رسول اللّه! من مردى از اعراب كوفه و از مواليان و محبّان جدّت على بن ابى‏طالب هستم، سنگينى قرض مرا از پا درآورده است و جز تو گره‏گشايى نمى‏شناسم …؛ حضرت متأثر شدند و ديدند وى
متمسّك به ولايت على (ع) است، ولى خود حضرت در آن هنگام در تنگنا بودند و كمكى از دستش ساخته نبود؛ ازاين‏رو، به دست خودشان ورقه‏اى نوشتند مبنى بر آن كه: اعرابى از حضرت مبلغ معينى طلبكار است، سپس كاغذ را به او داده گفتند: اين كاغذ را نزد خودت داشته باش و به سامرّا برو، هر وقت ديدى عده‏اى نزد من جمع شده‏اند، برخيز و طلبى را كه در اين كاغذ است از من بخواه و بر من سخت بگير كه چرا بدهى‏ام را نپرداخته‏ام و تمامى دستورات مرا انجام بده. اعرابى ورقه را گرفت و هنگامى كه حضرت به سامرّا بازگشت عده‏اى به ديدن او آمدند كه در ميان آنان جاسوسان و مأموران حكومت عبّاسى هم حضور داشتند، چندى نگذشت كه اعرابى از راه رسيد و كاغذ را نشان داده خواستار پرداخت مبلغ مذكور در آن شد، امام به عذرخواهى پرداخت ليكن اعرابى با اصرار خواستار پول خود بود و همچنان تأكيد مى‏كرد. حاضرين در مجلس متفرق شدند و جاسوسان متوكل شتابان ماجرا را به گوش خليفه رساندند او نيز دستور داد تا سى هزار درهم نزد حضرت ببرند، وقتى كه اعرابى آمد حضرت پولها را به او داده فرمودند: «اين پولها را بگير و بدهى خود را بپرداز و باقى مانده را خرج خانواده‏ات كن …»
اعرابى مبلغ را بسيار ديده گفت: يابن رسول اللّه! بدهى من كمتر از يك سوم اين مبلغ است …؛ ولى خداوند بهتر مى‏داند كه رسالت خود را ميان چه كسانى قرار دهد.(21) و پولها را برداشته با خشنودى تمام و با خيال راحت به سوى خانواده‏اش رفت و همچنان براى امام هادى (ع) كه او را از فقر و سختى نجات داده بود دعا مى‏كرد».
ارشاد و هدايت گمراهان
امام هادى(ع) اهميت زيادى به هدايت گمراهان و منحرفان از راه حق مى‏داد و در اين راه كوشش خستگى‏ناپذيرى را آغاز كرده بود، از جمله كسانى كه به وسيله حضرت به حقيقت دست يافت و هدايت شد «ابوالحسن بصرى» معروف به «ملاّح» را مى‏توان نام برد. وى «واقفى» بود و پس از امام موسى كاظم امامت هيچ يك از فرزندان حضرت را نپذيرفته بود. روزى امام هادى(ع) ابوالحسن بصرى را ديده به او فرمود: «اين خواب غفلت تا كى؟ آيا وقت آن نرسيده است كه به خود آيى…» نفس قدسى آن امام همام (ع)، آنچنان گرم و مؤثر بود كه همين دو جمله او را دگرگون ساخته به راه صلاح باز آورد و به امامت حضرت معترف گشت.(22)
امام هادى (ع) اصحاب خود و ديگر مسلمانان را از معاشرت و همنشينى با «صوفيان» برحذر داشته بود؛ زيرا آنان سرچشمه گمراهى و ضلالت هستند و با اظهار پارسايى و تقدّس‏مآبى به فريب و گمراهى ساده‏لوحان برمى‏خيزند.
امام بر دورى و جدايى از صوفيان به شدت تأكيد داشت. حسين بن ابى الخطاب نقل مى‏كند: نزد امام هادى در مسجدالنبى بودم كه گروهى از اصحاب حضرت از جمله ابوهاشم جعفرى كه مردى سخندان و مورد احترام امام بود وارد شدند و در همان هنگام عده‏اى از صوفيان وارد مسجد شده گوشه‏اى نشستند و به گفتن اوراد خود و تكبير و تهليل پرداختند، حضرت رو به اصحاب كرده فرمودند: «به اين فريبكاران و هم‏پيمانان شيطان و ويرانگران بنيادهاى اسلام توجه نكنيد، آنان براى آسايش جسم، پارسايى مى‏كنند و شب‏زنده‏دارى آنان براى به دست آوردن طعامهاى چرب و شيرين است، عمرى را به سختى مى‏گذرانند تا آن كه فرصتى يافته به گناهكارى بپردازند، گرسنگى مى‏كشند تا آن كه به خوانهاى رنگين دست يابند، ذكر آنان فقط براى فريب مردم است و جلب قلوب احمقان، سادگان را شيفته خود ساخته بار خود را بر دوش آنان مى‏نهند و آنان را در چاه‏هاى گمراهى مى‏اندازند، اوراد آن، رقص و كف زدن است و ذكرشان نغمه و آوازه خوانى، جز بى‏خردان و افراد فريب‏خورده، كسى از آنان پيروى نمى‏كند و متاع آنان جز در بازار احمقان فروشى ندارد، هر كسى به ديدار و زيارت زنده يا مرده آنان برود مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت‏پرستان رفته باشد و هر كه به آنان يارى رساند در حقيقت به ابوسفيان، معاويه و يزيد يارى كرده است …». يكى از حاضران پرسيد: «اگر چه به امامت شما معتقد و معترف باشد؟» امام او را از ادامه اين‏گونه توهّمات برحذر داشته با بيانى قاطع فرمود: «اين تصوّرات را از خود دور كن، هر كس به امامت و حق ما معترف باشد، بر خلاف رضاى ما گام برنمى‏دارد، آيا نمى‏دانى آنان پست‏ترين طايفه صوفيه هستند و همه فرق صوفيه مخالف ما مى‏باشند و طريقت آنان با ما مغاير است، آنان نصارى يا مجوس اين امت هستند و هميشه در تلاشند تا چراغ برافروخته خدايى را با دهان خود خاموش كنند هر چند خداوند پرتو افشانى چراغ توحيد را على رغم خواست كافران، تضمين كرده است…».(23)
امام در سخنان خود بر بطلان روش صوفيان و بى‏دينى آنان با توجّه به صفات و رفتارشان چند نكته را بيان مى‏فرمايد:
* آنان در فريفتن و گمراه كردن مردم هم‏پيمان شيطان هستند.
* با بدعتهاى خود و آوردن شيوه‏هايى مغاير روح اسلام و شريعت در صدد ويرانگرى پايه‏هاى اين دين مبين برآمدند.
* زهد آنان ريايى است و براى راحت‏طلبى و جلب منافع مادى مى‏باشد.
* شب‏زنده‏دارى و اظهار تقدّس آنان براى رضاى خدا و انجام عبوديت حضرتش نيست، بلكه دام نيرنگى است براى صيد مردم و به دست آوردن اموال آنان.
* اوراد آنان، اوراد عبادى نيست، بلكه رقص و پايكوبى است؛ زيرا از قلبى كه معتقد به خداست نشئت نگرفته و دعاهاى آنان ترانه و آواز است؛ زيرا از روح اخلاص و طاعت خداوند خالى است و كالبدى است بى‏جان.
* آن كه مهار خرد و اختيار خود را در دست دارد به دنبال اين دغلان نمى‏رود، امّا ساده لوحان، افراد نادان و بى‏خرد كه قدرت تشخيص ندارند، در زمره پيروان آنها قرار مى‏گيرند.
احترام به علماء و دانشمندان
امام هادى (ع) در بزرگداشت دانشمندان و انديشمندان مى‏كوشيد و به آنها توجّهى خاصّ داشت و آنان را بر ديگر مردم برتر مى‏شمرد؛ زيرا آنان سرچشمه نور و آگاهى در زمين هستند. از كسانى كه مورد تجليل امام قرار گرفت فقيهى بود كه با يكى از نواصب و مبغضين اهل‏بيت به مناظره پرداخته و او را مغلوب ساخته بود، آن فقيه پس از چندى به زيارت امام آمد، حضرت كه از مناظره او با ناصبى خبردار بود از ديدن وى شادمان شده او را در صدر مجلس نشاند و به گرمى با وى به گفتگو پرداخت.
مجلس مملوّ از علويّان و عبّاسيان بود. بنى‏هاشم حاضر در آنجا از اين توجّه خاصّ امام رنجيده شدند و امام را مخاطب ساخته گفتند: «چگونه او را بر سادات و بزرگان بنى‏هاشم مقدّم مى‏دارى؟…»
حضرت در پاسخ فرمود: از كسانى نباشيد كه خداوند متعال درباره‏شان فرمود: «الم تر الى الذين أوتوا نصيبا من الكتاب يدعون الى كتاب اللّه ليحكم بينهم ثم يتولى فريق منهم و هم معرضون»(24) آيا نديدى كسانى را كه بهره‏اى از كتاب آسمانى به آنها داده شده بود، فراخوانده شدند تا كتاب خدا داور آنان باشد، ولى گروهى اعراض كرده روى گرداندند.
آيا كتاب خداوند متعال را به عنوان داور و حكم قبول داريد؟… همگى گفتند: «آرى، يا بن رسول اللّه». امام روش خود را به استناد آيات قرآن چنين مدلّل ساخت: آيا خداوند نمى‏گويد: «يا أيها الذين آمنوا اذا قيل لكم تفسحوا فى المجالس فافسحوا يفسح اللّه لكم… و الذين أوتوا العلم درجات…»(25) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه در مجالسى به شما گفته مى‏شود جاى باز كنيد شما نيز جاى باز كنيد تا خداوند براى شما گشايش دهد… تا آنجا كه مى‏گويد: و دانشمندان را درجاتى بالاتر مى‏دهد».
خداوند متعال همان‏طور كه مؤمن را بر غير مؤمن مقدّم مى‏دارد، مؤمن عالم را بر مؤمن غير عالم برترى داده است. و باز خداوند است كه مى‏فرمايد: «خداوند مؤمنان اهل علم را درجاتى، برترى مى‏دهد» آيا خداوند گفته است: خداوند نجيب‏زادگان و شريفان نسب‏دار را رفعت مى‏دهد! ولى حق تعالى با تأكيد مى‏گويد: «هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون»(26) آيا آنان كه مى‏دانند و آنان كه نمى‏دانند با هم برابرند؟. پس چرا از احترام و تجليل من نسبت به اين عالم كه مورد بزرگداشت خدا نيز هست رنجيده شده‏ايد، شكستى كه اين مرد به آن ناصبى با دلائل و براهين خدا آموخته داد از هر شرافت مبنى بر نسب و تبار، بالاتر و برتر است.
دلائل و حجّت‏هاى امام، حاضرين را خاموش كرد، ولى يكى از بنى‏عباس حاضر در جلسه همچنان بر موضع نادرست خويش پافشارى كرد و گفت: «يابن رسول اللّه! شما اين مرد را بر ما مقدّم داشتى و ما را پايين‏تر از او به حساب آوردى در صورتى كه او مانند ما نسبى چنين روشن و درخشان ندارد و از صدر اسلام تاكنون آن را كه نسبى شريف‏تر داشته باشد بر ديگران مقدّم مى‏دارند….»
منطق اين عباسى، منطقى است سست و بى‏بنياد كه اسلام بدان كمترين بهايى نمى‏دهد، اسلام متوجّه ارزشهاى والايى است كه هرگز چنين افرادى تصوّر آن را هم ندارند و به گوششان نخورده است. ازاين‏رو حضرت طبق اصل قرآنى: «و جادلهم بالّتى هى احسن»(27) و دستور: «كلّموا الناس على قدر عقولهم» براى قانع كردن وى راه ديگرى در پيش گرفت و فرمود: «سبحان اللّه!» آيا عباس كه از بنى‏هاشم بود با ابوبكر تيمى بيعت نكرد؟ آيا عبداللّه بن عباس پدر خلفاى عباسى و از خاندان بنى‏هاشم، كارگزار عمر بن خطاب از بنى عدى نبود؟ پس چرا عمر افراد خارج از خاندان قريش را وارد شوراى شش نفره كرد، ولى عباس را كه هاشمى و قرشى بود وارد شورا ننمود؟! پس اگر برتر شمردن غير هاشمى بر هاشميان نادرست است، بايد بيعت كردن عباس با ابوبكر و كارگزارى عبداللّه بن عباس براى عمر را محكوم كنى و اگر آن كار اشكالى نداشت اين مورد هم مانند آن روا خواهد بود….»
معترض، تاب اين استدلالات را نياورد خاموش گشت و ديگر دم نزد.(28)
حضرت كه ديده بود دلايل قرآنى او را قانع نكرد از بيعت جدش عباس با ابوبكر و كارگزارى عبداللّه بن عباس براى عمر در حالى كه اين دو خليفه از نظر نسب به پاى عباس و فرزندش نمى‏رسيدند استفاده كرد و اين نمونه كامل «الزموهم بما التزموا به» است.
__________________________
1. و معدن الرحمة، و خزان العلم، و منتهى الحلم و اصول الكرم. . . و عناصر الابرار. . . و صفوة المرسلين. . . ائمة الهدى و مصابيح الدجى و الاعلام التقى. . . و المثل الاعلى. . . و حجج الله على اهل الدنيا و الاخرة و الاولى. «فرازهايى از زيارت جامعه كبيره.»
2. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3،ص 401.
3. منتهى الامال، ج 2، ص 8 چاپ جديد.
4. مآثر الكبراء فى تاريخ سامرّا، ج 3، ص 96 ـ 95.
5. السلام عليكم يا اهل بيت النبوة…و خزان العلم…السلام على محال معرفة الله…«زيارت جامعه».
6. ر.ك: مناقب ابن شهر آشوب، ج 4،ص 406اصول كافى، ج 1،ص 230، ح 3،دلائل الامامة طبرى، ص 219.
7. «داويت. م. رونلدسن» پس از بحث مفصلى درباره امام هادى (ع) مى نويسد:گروه زيادى از شهرهاى شيعه نشين، همچون عراق، ايران و مصر، براى استفاده از محضر او به سوى مدينه شتافتند. (عقيدة الشيعه، ص 215).
8. ر. ك: اثبات الوصيه، ص 196 ـ 197.
9. بحارالانوار، ج 13،، ص 131؛ اعيان الشيعه، ج4، ص 275، 274.
10. ظاهراً نامبرده زيد بن موسى بن جعفر است كه به «زيد النار» معروف است. و بر اساس نقل سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ج 7، ص 128 در حدود سال 247 در اواخر حكومت متوكل عباسى درگذشته است.
11. اعلام الورى، ص 347.
12. بحارالانوار، ج 13، ص 129.
13. من لا يحضره الفقيه.
14. ائمتنا، ج2، ص 257 به نقل از سيرة الامام العاشر، على الهادى، ص 55.
15. البداية و النهاية، ج 11، ص 15.
16. وسائل الشيعه، ج4، ص 750.
17. همان، ج5، ص 298.
18. صفوة الصفوة، ج2، ص 98.
19. مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 409.
20. بحارالانوار، ج 50، ص 132 مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 411.
21. شرح شافيه ابى فراس، ج2، ص 167.
22. من لا يحضره الفقيه.
23. روضات الجنات، ج 3، ص 134.
24. سوره آل عمران،آيه 23.
25. سوره مجادله، آيه 10.
26. سوره زمر،آيه 9.
27. سوره نحل، آيه 125.
28. الاحتجاج طبرسى، ج 1 و 2، ص 454

 

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شب لیلة الرغائب ،چه کنیم؟

23 اردیبهشت 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


لیلة الرغائب ؛شب آرزوها ،شبی که هزاران ملائک بر زمین فرود می آیند تا تو هرآنچه می خواهی آرزو کنی و خداوند بی صبرانه منتظر شنیدن است تا اجابت کند آنچه تو می خواهی! لیلة الرغائب اولین شب جمعه ماه رجب است و در وصفش فضیلت های بسیاری را برشماردند.گویند…
شفاف :لیلة الرغائب ؛شب آرزوها ،شبی که هزاران ملائک بر زمین فرود می آیند تا تو هرآنچه می خواهی آرزو کنی و خداوند بی صبرانه منتظر شنیدن است تا اجابت کند آنچه تو می خواهی!

...

>

لیلة الرغائب اولین شب جمعه ماه رجب است و در وصفش فضیلت های بسیاری را برشماردند.گویند در این شب درهای رحمت الهی به سوی زمینیان گشوده شده است و عرشیان همه آماده اند تا در بزم دعا و نیایش زمینیان حضور یابند.

پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است.
از ایشان همچنین نقل شده است که چون شب جمعه شد مابین نماز مغرب و عشاء دوازده ركعت نماز اقامه شود كه هر دو ركعت به یك سلام ختم می شود و در هر ركعت یك مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود. و چون دوازده ركعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذكر” اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله” گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذكر “سبوحٌ قدوسٌ رب الملائكة والروح” گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذكر “رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انك انت العلی الاعظم” گفته شود. دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه ذكر “سبوح قدوس رب الملائكة والروح” گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد.

پیامبر اكرم( صلی الله علیه و آله) در فضیلت این نماز می فرماید: كسی كه این نماز را بخواند، شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و با روی گشاده و درخشان و با زبان فصیح به سویش می فرستد. پس او به آن فرد می‌گوید: ای حبیب من، بشارت بر تو باد كه از هر شدت و سختی نجات یافتی.

میّت می‌پرسد تو كیستی؟ به خدا سوگند كه من صورتی زیباتر از تو ندیده‌ام و كلامی شیرین تر از كلام تو نشنیده‌ام و بویی، بهتر از بوی تو نبوئیده‌ام. آن زیباروی پاسخ می‌دهد: من ثواب آن نمازی هستم كه در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب به نزد تو آمده‌ام تا حق تو را ادا كنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو خواهم افكند.

گویند آن گاه که قیامت بر پا شود منادی الهی فریاد می‌زند أین الرجبیون؟ کجایند آنان که ماه رجب را گرامی داشتند و از آن بهره‌ها بردند از آن انبوه جمعیت، گروهی برخیزند که نور جمالشان محشر را روشن کند بر سر آنان تاج‌های شاهی که مرصع به در و یاقوت است قرار دارد و در طرف راست هر نفر از آنان هزار فرشته و در سمت چپ نیز هزار فرشته به او کرامت و تعظیم الهی را تبریک گویند؛ از جانب الهی ندا آید:
بندگانم و کنیزانم به عزت و جلالم سوگند، شما را جایگاه و مقام گرامی و عطایای فراوان دهم و شما را در جایی جای دهم که از زیر آن نهرها جاری است و شما در آن جاوید خواهید بود زیرا شما داوطلبانه برای من در ماهی که من بزرگش داشتم روزه گرفتید پس خطاب به فرشتگان فرماید: فرشتگان من بندگان و کنیزان من را به بهشت داخل کنید در اینجا امام فرمودند این پاداش برای کسانی است که یک روز از اول یا وسط یا آخر ماه رجب را روزه بدارند.

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز در بیان عظمت و اهمیت ماه رجب می‌فرمایند: خداوند متعال در آسمان هفتم فرشته‌ای به نام داعی قرار داده است هرگاه ماه رجب فرا رسد آن فرشته دعوت کننده هر شب تا به صبح گوید: خوشا به حال کسانی که به ذکر الهی مشغولند خوشا به حال کسانی که با میل و رغبت تمام رو به سوی درگاه خدا آرند و خداوند می‌فرماید: من همنشین کسی هستم که با من همنشین باشد و مطیع کسی هستم که فرمان مرا ببرد و آمرزنده‌ام کس را که از من طلب آمرزش کند این ماه رجب ماه من، بنده هم بنده من و رحمت هم از آن من است. هر کس مرا در این ماه بخواند پاسخ مثبت دهم و هر کس از من چیزی بخواهد به او عطا کنم و هر کس از من هدایت جوید هدایتش کنم و من این ماه را وسیله ارتباط بین خود و بندگانم قرار داده‌ام پس هر کس به آن چنگ زند به من می‌رسد.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

ماه رجب

23 اردیبهشت 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر

امام كاظم عليه السلام فرمود:
رجب نهر فى الجنه اشد بياضا من اللبن و احلى من العسل فمن صام يوما من رجب سقاه الله من ذلك النهر.
رجب نام نهرى است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرين‏تر هركس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد خداوند از آن نهر به او مینوشاند.
(من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 56، ح 2 _ وسائل الشيعه، ج 7، ص 350، ح 3)

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

شهید تورجی زاده و عشق بازی با مولایش امام رضا(علیه السلام)

18 اردیبهشت 1392 توسط مدیریت حوزه های علمیه خواهران بوشهر


محمد رضا تورجی زاده بسیار به زیارت امام رضا علاقه داشت. هر بار که فرصتی پیش می آمد به زیارت غریب الغربا می شتافت.
در زیارت هم اخلاق خاصی داشت که برگرفته از آداب زیارت بود. معمولا قدم ها را آهسته بر می داشت. در طی مسیر با کسی حرف نمی زد. با تمام وجود متوجه مولایش بود.
وقتی وارد می شد، یکباره به کنار ضریح نمی رفت. روز های اول را در صحن گوهرشاد می ماند و از همان جا زیارت می خواند. معمولا روزهای آخر به کنار ضریح می رفت و…

...

pan style="font-size: small; font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">نوروز سال 1366 برای چندمین بار مجروح شد. برای مرخصی آمده بود اصفهان. با چند نفر از دوستان راهی مشهد شد اما این بار فرق می کرد، گریه امانش نمی داد. تمام دوستانی که با هم بودند همگی شهید شده بودند.
محمدرضا احساس می کرد که قافله رفته و او جامانده است. برای همین به امام رضا عرض کرد: آقاجان این بار به کنار ضریح نمی آیم! خودتان به من اذن دخول و برات شهادت را بدهید.
این اواخر نمازها و سوز و دعای او تغییر کرده بود، به همه ی وجودش خداوند را صدا می زد. هنوز چند روزی از حضور ما در مشهد نگذشته بود که دیدم محمد رضا به کنار ضریح آمده و عاشقانه مشغول صحبت با مولای خود است. تعجب کردم. او که گفته بود… نکند که…!
به هر حال آن شب با او صحبت کردیم. معلوم شد که هم برات شهادتش را گرفته هم اذن دخول به حرم را !
آخرین باری که به کنار حرم آمد یک پارچه را تبرک کرد. فهمیدم برای خودش کفن خریده. بعد لباس سبز سپاه را هم که همراهش بود متبرک کرد.
وقتی به اصفهان رسیدیم برای آخرین بار به گلستان شهدا رفت، در کنار مزار دوست عزیزش {برادر دینی اش} سید رحمان هاشمی ، یک قبر خالی وجود داشت، گفت : «اینجا را برای من نگه دارید!»
مدتی بعد و در جریان عملیات کربلای 10 به همراه دیگر رزمندگان گردان یازهرا(سلام الله علیه) به ارتفاعات منطقه ی بانه رفتند. در آنجا مهمترین محور عملیاتی به محمد رضا و نیروهای تحت امر او واگذار شد.
آنها به خوبی منطقه را پاکسازی کردند. در جریان همین عملیات بود که سردار شهید تورجی زاده به یاران شهیدش پیوست.

 

 1 نظر
نظر از: گل نرگس [عضو] 
  • زمهرير
  • بكاء
  • نگين آفرينش
  • سرير
  • نور الهدی
  • فدک
  • سخن عشق

اللهم صل علی محمد وآل محمد
ازدواج را آسان بگيريم
https://zamhareer.kowsarblog.ir/

1398/02/29 @ 21:18


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11

مدیریت حوزه علمیه خواهران استان بوشهر

وبلاگ مدیریت حوزه علمیه خواهران استان بوشهر اخبار این مدیریت و مدارس علمیه این استان را در کنار طرح مسائل فرهنگی تحت پوشش قرار می دهد.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخبار مدیریت استان بوشهر
    • مدیریت ساماندهی و نظارت
    • معاونت آموزش
    • معاونت پژوهش
    • معاونت فرهنگی
    • معاونت اداری مالی
  • اخبار مدارس
    • مدرسه علمیه الزهراء (س) بوشهر
    • مدرسه علمیه الزهراء (س) عسلویه
    • مدرسه علمیه الزهراء (س) گناوه
    • مدرسه علمیه فاطمه الزهراء(س)کنگان
    • مدرسه علمیه حضرت رقیه (س) برازجان
    • مدرسه علمیه فاطمیه (س) خورموج
  • دیدارها
  • مناسبت ها
  • حجاب و عفاف
  • نکات اخلاقی
  • زندگینامه علما و دانشمندان
  • فرهنگ و مذهب
  • مسابقه
  • حکایات و داستانها
  • احکام
  • پاسخگویی به شبهات

مداحی3

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

صلوات شمار

بیست تولزکد صلوات شمار برای وبلاگ

مسابقه

مسابقه

تدبر در قرآن

وصیتنامه شهدا

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس